درسنامه دینی دوازدهم نوبت اول

تاریخ انتشار : ۵ ‎دی ‎۱۳۹۹

درس 1

TkMax.blog.ir

آیا تاکنون برایتان پیش آمده است که در فضایی آرام نشسته و به دور از هیجان و هیاهوی زندگی دربارهٔ این جهان پر جنب وجوش تفکّر کرده باشید؟ تفکّر دربارهٔ جهان دوردست؛ یعنی آسمان بی کران با کهکشان‌ها، منظومه‌ها، خورشید و سیّارگان؛ و تفکّر دربارهٔ همین جهان نزدیک، یعنی زمین با جنگل‌ها، دریاها، بیابان‌ها، جانوران، گیاهان و گل‌های زیبایش.
آیا هرگز دربارهٔ آغاز و پایان این هستی پهناور فکر کرده‌اید؟ به راستی این میلیاردها میلیارد کهکشان و ستاره و سیّاره، با میلیاردها موجود متنوّع از کجا آمده‌اند؟ موجودات جهان، هستی خود را وامدار چه کسی هستند؟!  

نیازمندی جهان به خدا در پیدایش

هر کدام از ما، براساس فطرت خویش، خدا را می‌یابیم و حضورش را درک می‌کنیم. به روشنی می‌دانیم در جهانی زندگی می‌کنیم که آفریننده‌ای حکیم آن را هدایت و پشتیبانی می‌کند و به موجودات مدد می‌رساند. با وجود این شناخت اوّلیه، قرآن کریم ما را به معرفت عمیق‌تر دربارهٔ خداوند فرا می‌خواند و راه‌های گوناگونی را برای درک وجود او و نیز شناخت صفات و افعال او به ما نشان می‌دهد. یکی از این راه‌ها، تفکّر دربارهٔ نیازمند بودن جهان، در پیدایش خود، به آفریننده است. بیان این راه به شرح زیر است:

* اگر به خود نظر کنیم، خود را پدیده‌ای می‌یابیم که وجود و هستی‌مان از خودمان نیست. در اشیای پیرامون نیز که بیندیشیم، آنها را همین گونه می‌بینیم؛ حیوانات، گیاهان، جمادات، زمین، ستاره‌ها و کهکشان‌ها، همه را پدیده‌هایی می‌یابیم که وجودشان از خودشان نبوده و نیست.
* پدیده‌ها، که وجودشان از خودشان نیست، برای موجود شدن نیازمند به پدیدآورنده‌ای هستند که خودش پدیده نباشد، بلکه وجودش از خودش باشد؛ همان طور که چیزهایی که شیرین نیستند، برای شیرین شدن نیازمند به چیزی هستند که خودش شیرین باشد. عبدالرحمان جامی این معنا را در دو بیت چنین بیان می‌کند:

ذاتِ نایافته از هستی، بخش   چون تواند که بود هستی بخش
خشک ابری که بود ز آب تهی   ناید از وی صفت آب دهی

TkMax.blog.ir

آری در آفرینش نیز، یک موجود فقط در صورتی در وجود خود نیازمند به دیگری نیست که خودش ذاتاً موجود باشد. در این صورت، چنین چیزی دیگر پدیده نیست و نیاز به پدیدآورنده نخواهد داشت؛ همواره بوده است و همواره خواهد بود.
* با توجه به دو مقدمهٔ فوق می‌توانیم نتیجه بگیریم که ما و همهٔ پدیده‌های جهان، در پدیدآمدن و هست شدن خود به آفریننده‌ای نیازمندیم که خودش پدیده نباشد و سرچشمه هستی باشد. این وجود برتر و متعالی «خدا» نامیده می‌شود.

تفکّر در متن (صفحهٔ ۸ کتاب درسی)

 

توضیحات صفحه قبل را به صورت یک استدلال، به طور خلاصه بنویسید.
مقدمه اوّل: ما و این جهان پدیده‌ایم و در به وجودآمدن خودمان متکی نیستیم.
مقدمه دوم: موجوداتی که وجودشان از خودشان نباشد، برای موجود شدن نیازمند به وجود دیگری هستند.
نتیجه: موجودات این جهان در هستی یافتن به آفریننده‌ای نیاز دارند که این آفریننده «خدا» است.

 

نیازمندی جهان به خدا در بقا

شما حتماً نام مسجد گوهرشاد را که در جوار حرم مطهر امام رضا (ع)، است، شنیده‌اید. شاید بارها آن را دیده و در آن نماز خوانده‌اید. این مسجد یکی از شاهکارهای هنر ایرانیِ بازمانده از دورهٔ تیموریان است و جاذبهٔ زیادی برای گردشگران و زائران دارد. این مسجد باشکوه همچنان باقی است، اما از معمار و بنّا و کارگرانی که آن را با عشق و هنر بنا کرده‌اند خبری نیست. آیا رابطهٔ خدا با جهان نیز مانند رابطهٔ بنّا با مسجد است؟
اگر اندکی دقت کنیم، در می‌یابیم که یک تفاوت بنیادین میان این دو رابطه وجود دارد. مسجد گوهرشاد از مصالح ساختمانی مانند خاک و سنگ و گچ و چوب و کاشی و... تشکیل شده که هیچ کدام از آنها را بنّا به وجود نیاورده است. هریک از این مصالح نیز خواصّی دارند که بنّا آن را ایجاد نمی‌کند. بنّا نه چسبندگی گچ را ایجاد می‌کند و نه سختی و استحکام سنگ را؛ به عبارت دیگر بنّا نه اجزای ساختمان را پدید آورده و نه خواصّ آن اجزا را. کار بنّا فقط جابه جا کردن مواد و چینش آنها است. اما خداوند، خالق سنگ و گچ و چوب، و خوّاص آنها و حتّی خالق خود بنّا است. بر این اساس وجود بنّا و نیز وجود مصالح و خواصّ آنها، همه وابسته به خداست و خداوند هر لحظه اراده کند، آنها از بین می‌روند و ساختمان متلاشی می‌گردد. به همین جهت، جهان همواره و در هر «آن» به خداوند نیازمند است و این نیاز هیچ گاه قطع یا کم نمی‌شود.

به عنوان مثال می‌توان گفت که رابطهٔ خداوند با جهان، تا حدّی شبیه رابطهٔ مولدّ برق با جریان برق است؛ همین که مولدّ متوقف شود جریان برق هم قطع می‌گردد و لامپ‌های متصل به آن نیز خاموش می‌شوند. بنابراین، مسجد با ساخته شدن، از بنّا بی نیاز می‌شود اما موجودات چنین نیستند و پس از پیدایش نیز همچنان، مانند لحظهٔ نخستِ خلق شدن، به خداوند نیازمند هستند. از این رو دائماً با زبان حال، به پیشگاه الهی عرض نیاز می‌کنند.
زبان حال موجودات را مولوی این گونه بیان می‌کند:

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست   ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان   تا که ما باشیم با تو در میان
ما عدم‌هاییم و هستی‌های ما   تو وجود مطلقی، فانی نما
ما همه شیران ولی شیر عَلَم   حمله مان از باد باشد دم به دم

تدبّر در قرآن (صفحهٔ ۱۰ کتاب درسی)

 

در آیات زیر تدبّر کنید وبه سؤالات پاسخ دهید.
یا اَیُّهَا النّاسُ ای مردم
اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اللّٰهِ شما به خداوند نیازمند هستید
 وَ اللّٰهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمیدُ و خدا است که [تنها] بی‌نیازِ ستوده است.
یَسأَلُه و مَن فِی السَّماواتِ وَ الاَرضِ هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است، پیوسته از او درخواست می‌کند.
کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأنٍ  او همواره دست اندرکار امری است
1- فکر می‌کنید چرا موجودات پیوسته از خداوند درخواست دارند؟
زیرا تدبیر امور هستی به دست اوست و هیچ قدرتی بالاتر از او در عالم وجود ندارد.

2- نیاز انسان به خدا شامل چه چیزهایی می‌شود؟
انسان در همهٔ مراحل و لحظات زندگی از پیدایش و هستی‌ یافتن تا بقا و دوام، به خداوند نیازمند است. پس نیاز انسان شامل پیدایش و بقا می‌باشد.

3- چرا خداوند هر لحظه دست اندرکار امری است؟
زیرا موجودات پس از پیدایش نیز دائماً به او نیاز دارند و اگر حضور دائمی و مستمر او نباشد، ازبین می‌روند.

آگاهی، سرچشمۀ بندگی

انسان‌های ناآگاه نسبت به نیاز دائمی انسان به خداوند، بی توجه‌اند؛ امّا انسان‌های آگاه دائماً سایهٔ لطف و رحمت خدا را احساس می‌کنند و خود را نیازمند عنایات پیوستهٔ او می‌دانند. هرچه معرفت انسان به خود و رابطه‌اش با خدا بیشتر شود، نیاز به او را بیشتر احساس و ناتوانی و بندگی خود را بیشتر ابراز می‌کند.
افزایش خودشناسی ==> درک بیشتر فقر و نیاز ==> افزایش بندگی
برای همین است که پیامبر گرامی ما، با آن مقام و منزلت خود در پیشگاه الهی، عاجزانه از خداوند می‌خواهد که برای یک لحظه هم، لطف و رحمت خاصش را از او نگیرد و او را به حال خود واگذار نکند:
اَللّٰهُمَّ لا تَکِلنی اِلیٰ نَفسی طَرفَةَ عَینٍ اَبَدًا؛ خدایا هیچ گاه مرا چشم به هم زدنی به خودم وامگذار.

نور هستی

قرآن کریم، رابطهٔ میان خداوند و جهان هستی را با کلمه‌ای بیان می‌کند که در نظر اوّل برای ما شگفت انگیز می‌نماید. اما پس از تفکّر دقیق به معنای آن پی می‌بریم؛ قرآن کریم می‌فرماید:
اَللّٰهُ نورُ السَّماواتِ وَ الاَرضِ خداوند نور آسمان‌ها و زمین است ...
ما با نور خورشید، نور لامپ و انواع نورهای دیگر آشنا هستیم و می‌دانیم که خداوند از نورهایی نیست که از اجسام ناشی می‌شوند، یعنی منشأ مادی دارند. پس، نور بودن خداوند به چه معناست؟
نور آن چیزی است که خودش پیدا و آشکار است و سبب پیدایی و آشکار شدن چیزهای دیگر نیز می‌شود. نورهای معمولی هم این خاصیّت را دارند که خودشان آشکارند و سبب آشکارشدن اشیای دیگر هم می‌شوند.
خداوند نور هستی است. یعنی تمام موجودات، «وجود» خود را از او می‌گیرند، به سبب او پیدا و  آشکار شده و پا به عرصهٔ هستی می‌گذارند و وجودشان به وجود او وابسته است. به همین جهت، هر چیزی در این جهان، بیانگر وجود خالق و آیه‌ای از آیات الهی محسوب می‌شود. درواقع، هر موجودی در حدّ خودش تجلّی بخش خداوند و نشانگر حکمت، قدرت، رحمت و سایر صفات الهی است. از همین رو آنان که به دقت و اندیشه در جهان هستی می نگرند، در هر چیزی خدا را مشاهده می‌کنند و علم و قدرت او را می‌بینند.

دلی کز معرفت نور و صفا دید   به هر چیزی که دید، اوّل خدا دید

و به تعبیر بابا طاهر:

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم   به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت   نشان از قامت رعنا تو بین

 

اینکه انسان بتواند با هر چیزی خدا را ببیند، معرفتی عمیق و والاست که در نگاه نخست مشکل به نظر می‌آید، امّا هدفی قابل دسترس است، به خصوص برای جوانان و نوجوانان که پاکی و صفای قلب دارند. اگر قدم پیش گذاریم و با عزم و تصمیم قوی حرکت کنیم، به یقین خداوند نیز کمک خواهد کرد و لذّت چنین معرفتی را به ما خواهد چشاند.

ناتوانی در شناخت ذات و چیستی خداوند

اکنون ممکن است برای شما این سؤال پیش آید که آیا می‌توان به ذات خداوند پی برد و چیستی او را مشخص کرد؟
در پاسخ می‌گوییم: موضوعاتی که می‌خواهیم دربارهٔ آنها شناخت پیدا کنیم، دو دسته‌اند:
دستهٔ اول موضوعاتی هستند که در محدودهٔ شناخت ما قرار می‌گیرند، مانند گیاهان، حیوان‌ها، ستارگان و کهکشان‌ها؛ حتی کهکشان‌های بسیار دور هم ممکن است روزی شناسایی شوند و انسان بتواند به ماهیت و ذات آنها دست یابد. در حقیقت، ذهن ما توان و گنجایش فهم چیستی و ذات چنین موضوعاتی را دارد، زیرا همهٔ آنها اموری محدود هستند.
دستهٔ دوم موضوعاتی هستند که نامحدودند و ذهن ما گنجایش درک آنها را ندارد؛ زیرا لازمهٔ شناخت هر چیزی احاطه و دسترسی به آن است. در واقع، ما به دلیل محدود بودن ذهن خود نمی‌توانیم ذات امور نامحدود را تصوّر کنیم و چگونگی وجودشان را دریابیم.خداوند حقیقتی نامحدود دارد؛ در نتیجه، ذهن ما نمی‌تواند به حقیقت او احاطه پیدا کند و ذاتش را شناسایی نماید. بنابراین، با اینکه ما به وجود خداوند به عنوان آفریدگار جهان پی می‌بریم و صفات او رامی‌توانیم بشناسیم، امّا نمی‌توانیم ذات و چیستی او را دریابیم؛ از همین رو پیامبراکرم (ص) فرموده است:
تَفَکَّروا فی کُلِّ شَیءٍ در همه چیز تفکّر کنید
وَلا تَفَکَّروا فی ذاتِ اللّٰهِ ولی در ذات خداوند تفکّر نکنید.

 

اندیشه و تحقیق (صفحهٔ ۱۴ کتاب درسی)

 

با وجود شباهت‌های ظاهری رابطهٔ خدا و جهان با رابطهٔ ساعت ساز و ساعت، تفاوت‌‌های این دو رابطه را بنویسید.
۱- هردو از اجزایی تشکیل شده‌اند. ==> اما ساعت‌ساز هستی بخش اجزاء ساعت نیست و فقط نظم دهنده است ولی خداوند هم هستی بخش است و هم نظم دهنده.
۲- هر دو پدیده‌اند و به پدیدآورنده نیازمندند. ==> اما دوام و بقای ساعت وابسته به ساعت ساز نیست؛ درحالی که دوام و بقای جهان وابسته به خداست.
۳- هر دو دارای نظم و هدف هستند. ==> اما نظم و پیچیدگی جهان بسیار فراتر از یک ساعت است.

TkMax.blog.ir





 

درس 2

«خدای من! مرا این عزّت بس که بندهٔ تو باشم و این افتخار بس که تو پروردگار منی، خدای من! تو همان گونه‌ای که من دوست دارم، پس مرا همان گونه قرار ده که تو دوست داری.» امام علی (ع)

مهم‌ترین اعتقاد دینی «توحید و یکتاپرستی» است. اسلام دین توحید و قرآن کتاب توحید است. در اسلام بدون اعتقاد به توحید هیچ اعتقاد دیگری اعتبار ندارد. توحید سر لوحهٔ دعوت همهٔ پیامبران بوده است. خداوند در قرآن کریم اخلاق، احکام و همهٔ اعمال فردی و اجتماعی مؤمنان را بر مدار توحید قرار داده است. توحید مانند روحی در پیکرهٔ معارف و احکام دین حضور دارد و به آن حیات و معنا می‌بخشد؛
از این رو شایسته است دربارهٔ ابعاد این اصل اساسی بیشتر بیندیشیم:
1- حقیقت توحید چیست و مراتب آن کدام‌اند؟
2- مرز میان توحید و شرک چیست؟
3- آیا درخواست از غیر خدا مساوی با شرک است؟

توحید و برخی مراتب آن

توحید به معنای اعتقاد به خدای یگانه است؛ یعنی خدا بی همتاست و شریکی ندارد و این بیانگر اصل و حقیقت توحید است. رسول خدا (ص)، از همان آغاز رسالت خود، از مشرکان می‌خواست با گفتن جملهٔ «لا اِلٰهَ اِلَّا الله» دست از شرک و بت پرستی بردارند و به خدای یگانه ایمان آورند. با گفتن این عبارت تمام احکام و حقوق اسلامی فرد به رسمیت شناخته می‌شود و دفاع از حقوق او بر دیگر مسلمانان واجب می‌گردد و در زمره برادران و خواهران دینی قرار می‌گیرد. بنابراین، جمله «لا اِلٰهَ اِلَّا الله» فقط یک شعار نیست بلکه پایبندی به آن، همهٔ زندگی فرد مسلمان را در رابطهٔ با خدا، خویشتن، خانواده، اجتماع و دیگر مخلوقات تغییر می‌دهد.
توحید و یگانگی خداوند مراتبی دارد که به برخی از این مراتب می‌پردازیم:

1- توحید در خالقیت: توحید در خالقیت عبارت از این است که معتقد باشیم خداوند تنها مبدأ و خالق جهان است، موجودات همه مخلوق او هستند و در کار آفرینش شریک و همتایی ندارد.
الَلهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ خدا آفرینندهٔ هر چیزى است ...

2- توحید در مالکیّت: از آنجا که خداوند تنها خالق جهان است پس تنها مالک آن نیز هست، زیرا هر کس که چیزی را پدید می‌آورد، مالک آن است.
وَ لِلّٰهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاَرضِ... ؛ و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آنِ خداست،

3- توحید در ولایت: هر کس مالک چیزی باشد حق تصرف و تغییر در آن چیز را دارد، اما دیگران بدون اجازهٔ وی نمی‌توانند در آن تصرف یا از آن استفاده کنند. به این حق تصرف، ولایت و سرپرستی می‌گویند.
ما لَهُم مِن دونِهٰ مِن وَلِیٍّ آنها هیچ ولی [سرپرستی] جز او ندارند
وَ لا یُشرِکُ فی حُکمِهٰ اَحَدًا و او در فرمانرواییِ خویش کسی را شریک نمی‌سازد.
از آنجا که خداوند، تنها مالک جهان است تنها ولیّ و سرپرست جهان نیز هست و مخلوقات، جز به اجازهٔ او نمی‌توانند در جهان تصرف کنند. چنین اجازه‌ای به معنی واگذاری ولایت خداوند به دیگری نیست، بلکه بدین معناست که خداوند آن شخص را در مسیر و مجرای ولایت خود قرار داده است. 
اگر خداوند پیامبر اکرم (ص) را ولیّ انسان‌ها معرفی می‌کند، بدین معناست که ایشان را واسطهٔ ولایت خود و رسانندهٔ فرمان‌هایش قرار داده است.

4- توحید در ربوبیّت: ربّ به معنای مالک و صاحب اختیاری است که تدبیر و پرورش مخلوق به دست اوست. هر کس که خالق و مالک و ولیّ چیزی باشد می‌تواند آن را تدبیر کرده و پرورش دهد. از آنجا که خداوند تنها خالق، مالک و ولیّ جهان است، تنها ربّ هستی نیز می‌‌باشد. اوست که جهان را اداره می‌کند و آن را به سوی مقصدی که برایش معین فرموده هدایت می‌نماید و به پیش می‌برد.
البته باید به این نکته توجه داشت که توحید در ربوبیّت بدان معنا نیست که موجودات، به خصوص انسان، نقشی در پرورش و تدبیر سایر مخلوقات ندارند؛ باغبانی که زحمت می‌کشد و به پرورش درختان اقدام می‌کند، رشد این درختان نتیجهٔ تدبیر اوست. بلکه، توحید در ربوبیّت بدین معناست که این باغبان و تدبیرش همه از آنِ خدا و تحت تدبیر او هستند.
کشاورز وقتی خود را با دیگران، یعنی کسانی که در کِشت زمین او دخالتی نداشته‌اند، مقایسه می‌کند می‌بیند که این کِشت حاصل دسترنج خودش است، اما وقتی رابطهٔ خود را با خدا بررسی می‌کند، می‌بیند که هم خودش و هم نیرو و توانش از آن خداست و کشت و زرع او براساس استعدادی که خداوند در آن قرار داده رشد کرده و محصول داده است. در نتیجه، در می‌یابد که زارع حقیقی و پرورش دهندهٔ اصلی زراعتِ او خداست و باید شکرگزار او باشد.
قُل اَغَیرَ اللّٰهِ اَبغی رَبًّا بگو: آیا جز خدا پروردگارى را بطلبم
وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیءٍ ...  در حالى که او پروردگار همه چیز است؟...

 

«خدای من! مرا این عزّت بس که بندهٔ تو باشم و این افتخار بس که تو پروردگار منی، خدای من! تو همان گونه‌ای که من دوست دارم، پس مرا همان گونه قرار ده که تو دوست داری.» امام علی (ع)

مهم‌ترین اعتقاد دینی «توحید و یکتاپرستی» است. اسلام دین توحید و قرآن کتاب توحید است. در اسلام بدون اعتقاد به توحید هیچ اعتقاد دیگری اعتبار ندارد. توحید سر لوحهٔ دعوت همهٔ پیامبران بوده است. خداوند در قرآن کریم اخلاق، احکام و همهٔ اعمال فردی و اجتماعی مؤمنان را بر مدار توحید قرار داده است. توحید مانند روحی در پیکرهٔ معارف و احکام دین حضور دارد و به آن حیات و معنا می‌بخشد؛
از این رو شایسته است دربارهٔ ابعاد این اصل اساسی بیشتر بیندیشیم:
1- حقیقت توحید چیست و مراتب آن کدام‌اند؟
2- مرز میان توحید و شرک چیست؟
3- آیا درخواست از غیر خدا مساوی با شرک است؟

توحید و برخی مراتب آن

توحید به معنای اعتقاد به خدای یگانه است؛ یعنی خدا بی همتاست و شریکی ندارد و این بیانگر اصل و حقیقت توحید است. رسول خدا (ص)، از همان آغاز رسالت خود، از مشرکان می‌خواست با گفتن جملهٔ «لا اِلٰهَ اِلَّا الله» دست از شرک و بت پرستی بردارند و به خدای یگانه ایمان آورند. با گفتن این عبارت تمام احکام و حقوق اسلامی فرد به رسمیت شناخته می‌شود و دفاع از حقوق او بر دیگر مسلمانان واجب می‌گردد و در زمره برادران و خواهران دینی قرار می‌گیرد. بنابراین، جمله «لا اِلٰهَ اِلَّا الله» فقط یک شعار نیست بلکه پایبندی به آن، همهٔ زندگی فرد مسلمان را در رابطهٔ با خدا، خویشتن، خانواده، اجتماع و دیگر مخلوقات تغییر می‌دهد.
توحید و یگانگی خداوند مراتبی دارد که به برخی از این مراتب می‌پردازیم:

1- توحید در خالقیت: توحید در خالقیت عبارت از این است که معتقد باشیم خداوند تنها مبدأ و خالق جهان است، موجودات همه مخلوق او هستند و در کار آفرینش شریک و همتایی ندارد.
الَلهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ خدا آفرینندهٔ هر چیزى است ...

2- توحید در مالکیّت: از آنجا که خداوند تنها خالق جهان است پس تنها مالک آن نیز هست، زیرا هر کس که چیزی را پدید می‌آورد، مالک آن است.
وَ لِلّٰهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاَرضِ... ؛ و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آنِ خداست،

3- توحید در ولایت: هر کس مالک چیزی باشد حق تصرف و تغییر در آن چیز را دارد، اما دیگران بدون اجازهٔ وی نمی‌توانند در آن تصرف یا از آن استفاده کنند. به این حق تصرف، ولایت و سرپرستی می‌گویند.
ما لَهُم مِن دونِهٰ مِن وَلِیٍّ آنها هیچ ولی [سرپرستی] جز او ندارند
وَ لا یُشرِکُ فی حُکمِهٰ اَحَدًا و او در فرمانرواییِ خویش کسی را شریک نمی‌سازد.
از آنجا که خداوند، تنها مالک جهان است تنها ولیّ و سرپرست جهان نیز هست و مخلوقات، جز به اجازهٔ او نمی‌توانند در جهان تصرف کنند. چنین اجازه‌ای به معنی واگذاری ولایت خداوند به دیگری نیست، بلکه بدین معناست که خداوند آن شخص را در مسیر و مجرای ولایت خود قرار داده است. 
اگر خداوند پیامبر اکرم (ص) را ولیّ انسان‌ها معرفی می‌کند، بدین معناست که ایشان را واسطهٔ ولایت خود و رسانندهٔ فرمان‌هایش قرار داده است.

4- توحید در ربوبیّت: ربّ به معنای مالک و صاحب اختیاری است که تدبیر و پرورش مخلوق به دست اوست. هر کس که خالق و مالک و ولیّ چیزی باشد می‌تواند آن را تدبیر کرده و پرورش دهد. از آنجا که خداوند تنها خالق، مالک و ولیّ جهان است، تنها ربّ هستی نیز می‌‌باشد. اوست که جهان را اداره می‌کند و آن را به سوی مقصدی که برایش معین فرموده هدایت می‌نماید و به پیش می‌برد.
البته باید به این نکته توجه داشت که توحید در ربوبیّت بدان معنا نیست که موجودات، به خصوص انسان، نقشی در پرورش و تدبیر سایر مخلوقات ندارند؛ باغبانی که زحمت می‌کشد و به پرورش درختان اقدام می‌کند، رشد این درختان نتیجهٔ تدبیر اوست. بلکه، توحید در ربوبیّت بدین معناست که این باغبان و تدبیرش همه از آنِ خدا و تحت تدبیر او هستند.
کشاورز وقتی خود را با دیگران، یعنی کسانی که در کِشت زمین او دخالتی نداشته‌اند، مقایسه می‌کند می‌بیند که این کِشت حاصل دسترنج خودش است، اما وقتی رابطهٔ خود را با خدا بررسی می‌کند، می‌بیند که هم خودش و هم نیرو و توانش از آن خداست و کشت و زرع او براساس استعدادی که خداوند در آن قرار داده رشد کرده و محصول داده است. در نتیجه، در می‌یابد که زارع حقیقی و پرورش دهندهٔ اصلی زراعتِ او خداست و باید شکرگزار او باشد.
قُل اَغَیرَ اللّٰهِ اَبغی رَبًّا بگو: آیا جز خدا پروردگارى را بطلبم
وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیءٍ ...  در حالى که او پروردگار همه چیز است؟...

 

2- شرک در مالکیت: اعتقاد به اینکه علاوه بر خداوند و در کنار او، دیگران هم مالک بخشی از جهان هستند. اگر کسی معتقد به شرک در خالقیت باشد، معتقد به شرک در مالکیت نیز خواهد بود.

3- شرک در ولایت: اعتقاد به اینکه علاوه بر خداوند و در کنار او، دیگرانی نیز هستند که سرپرستی جهان را بر عهده دارند و خودشان حق تصرّف در جهان را دارا می باشند.

4- شرک در ربوبیت: اعتقاد به اینکه علاوه برخداوند و در کنار او، دیگرانی نیز هستند که تدبیر امور موجودات را برعهده دارند. اگر کسی در کنار ربوبیّت الهی، برای خود یا سایر مخلوقات حساب جداگانه باز کند و گمان کند که کسی می‌تواند مستقل از خداوند، امور را تدبیر کند گرفتار شرک شده است.

 

تدبّر در قرآن (صفحهٔ ۲۲ کتاب درسی)

 

الف) با توجه به اهمیت سورهٔ توحید و جایگاه آن در قرآن کریم، در آیات این سوره تدبّر کنید و پیام‌های آن را به دست آورید.
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ * قُل هُوَاللّٰهُ اَحَدٌ (1) اَللّٰهُ الصَّمَدُ (٢) لَم یَلِد وَ لَم یولَد (٣) وَ لَم یَکُن لَهو کُفُوًا اَحَدٌ (٤)
1- به نام خداوند بخشندهٔ مهربان * بگو خداوند یگانه و یکتا است (۱)
2- خدای بی‌نیاز (۲)
3- (هرگز) نزاد، و زاده نشد (۳)
۴- و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است. (۴)
پیام آیات: خداوند در ذات خود یگانه و یکتاست. (اصل توحید) ۲- همهٔ موجودات به خداوند نیازمندند در حالی که خدا از هر موجودی بی‌نیاز است. ۳- خداوند نه فرزندی دارد و نه پدر و مادری ۴- برای خداوند هیچ مشابه و همتایی وجود ندارد. (اصل توحید)
ب) بعد از ترجمهٔ آیه 16 سورهٔ رعد، به سؤالات زیر پاسخ دهید:
قُل مَن رَبُّ السَّماواتِ وَ الاَرضِ بگو پروردگار آسمان‌ها و زمین کیست؟
قُلِ اللّٰهُ بگو خدا است.
قُل اَ فَاتَّخَذتُم مِن دونِه اَولِیاءَ بگو آیا غیر از او سرپرستانی گرفته‌اید که
لا یَملِکونَ لِاَنفُسِهِم نَفعًا وَ لا ضَرًّا [حتّی] اختیار سود و زیان خود ندارند؟
قُل هَل یَستَوِى الاَعمىٰ وَ البَصیرُ بگو آیا نابینا و بینا برابر است؟
اَم هَل تَستَوِى الظُّلُماتُ وَ النّورُ آیا تاریکی‌ها و روشنایی برابرند؟
اَم جَعَلوا لِلّٰهِ شُرَکاءَ خَلَقوا کَخَلقِهٰ .یا آنها شریک‌هایی برای خداوند قرار داده‌اند
فَتَشابَهَ الخَلقُ عَلَیهِم که [آن شریکان هم] مثل خداوند آفرینشی داشته‌اند و در نتیجه [این دو] آفرینش بر آنان مشتبه شده است [و از این رو شریکان را نیز مستحق عبادت دیده‌اند؟!]
قُلِ اللّٰهُ خالِقُ کُلِّ شَىء بگو خالق همه چیز خداست.
وَ هُوَ الواحِدُ القَهّار و او یکتای مقتدر است.
1- کسی را می‌توانیم به عنوان ربّ خود انتخاب کنیم که پروردگار آسمان‌ها و زمین و مالک سود و زیان خود باشد.
2- کسی که اختیار سود و زیان خودش را هم ندارد نمی‌تواند بر دیگران ولایت داشته باشد.
3- در چه صورت جا داشت که مردم در اعتقاد به توحید در شک بیفتند؟
در صورتی که خدایانی که به جای خداوند انتخاب می‌شوند توانایی خلقت داشته باشند یا حداقل اختیار سود و زیان خویش را داشته باشند امّا ندارند.

ج) مراتب توحید یا شرک را در آیات صفحه قبل مشخص کنید.
اصل توحید: قُل هُوَاللّٰهُ اَحَدٌ (توحید، 1) وَ لَم یَکُن لَهو کُفُوًا اَحَدٌ (توحید، ٤) وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (رعد، ۱۶)
توحید در خالقیت: الَلهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ (رعد، ۱۶)
توحید در ربوبیت: قُل مَن رَبُّ السَّماواتِ وَ الاَرضِ ... (رعد، ۱۶)
شرک در ولایت: قُل اَ فَاتَّخَذتُم مِن دونِه اَولِیاءَ لا یَملِکونَ لِاَنفُسِهِم نَفعًا وَ لا ضَرًّا (رعد، ۱۶)
شرک در خالقیت: اَم جَعَلوا لِلّٰهِ شُرَکاءَ خَلَقوا کَخَلقِهٰ فَتَشابَهَ الخَلقُ عَلَیهِم  (رعد، ۱۶)

طرح چند سؤال

مرز توحید و شرک کجاست؟ آیا اگر کسی پزشک را وسیلهٔ درمان و بهبود بیماری بداند مشرک است؟ آیا اگر کسی از غیر خدا درخواست کمک کند گرفتار شرک شده است؟ آیا اگر کسی دعا را وسیلهٔ جلب مغفرت الهی و صدقه را وسیلهٔ دفع بلا بداند مشرک است؟ و بالاخره، آیا توسل به پیامبران و معصومین  (ع) شرک به حساب می‌آید؟
در پاسخ به سؤال‌های فوق می‌گوییم:
اوّلاً خداوند رابطه علیّت را میان پدیده‌های جهان حاکم کرده است. آتش موجب گرما و روشنی و دارو سبب شفا و بهبودی است. پزشک وسیلهٔ درمان، معمار عامل بنای ساختمان و معلم نیز وسیلهٔ تعلیم و تربیت است.
در امور معنوی نیز همین گونه است. دعا سبب آمرزش، صدقه موجب دفع بلا، و صلهٔ رحم موجب افزایش طول عمر است.
همهٔ این روابط توسّط خود خداوند طراحی شده و به اذن و ارادهٔ او صورت می‌گیرد. بنابراین، کسی که برای آموختن نزد معلم می‌رود، یا برای درمان به پزشک مراجعه می‌کند، نه تنها معلم و پزشک را شریک خداوند قرار نداده، بلکه به قانون الهی عمل کرده است.

ثانیاً همان گونه که درخواست از پزشک برای درمان بیمار با توحید منافاتی ندارد، درخواست از اولیای الهی برای اجابت خواسته‌ها نیز منافاتی با توحید ندارد؛ زیرا پزشک به واسطهٔ استفاده از اسباب مادی و اولیای الهی به واسطهٔ اسباب غیر مادی و با اذن خداوند این کار را انجام می‌دهند.
عقیده به توانایی پیامبر اکرم (ص) و اولیای دین (ع) در برآوردن حاجات انسان (مانند شفا دادن) وقتی موجب شرک است که این توانایی را از خود آنها و مستقل از خدا بدانیم. اما اگر این توانایی را صرفا از خدا و انجام آن را با درخواست اولیا از خداوند و به اذن خدا بدانیم عین توحید است و از این جهت مانند اثر شفابخشی داروست که خداوند به آن بخشیده است. این توانایی تنها به زمان حیات دنیوی پیامبر اکرم (ص) اختصاص ندارد و پس از رحلت ایشان نیز استمرار دارد. به عبارت دیگر، روح مطهر رسول خدا (ص) پس از رحلت زنده است و می‌تواند به انسان‌ها یاری برساند. اکنون اگر ما از رسول خدا چیزی درخواست کنیم، درخواست از جسم ایشان نیست، بلکه از حقیقت روحانی و معنوی ایشان است. آیا اگر کسی از پدر و مادرش و یا هر مؤمنی بخواهد که برای سعادتمندی او دعا کند چنین درخواستی شرک آلود است؟

هیچ گروهی از مسلمانان، غیر از جریانی که امروزه به «تکفیری‌ها» مشهور شده، چنین درخواستی را شرک آلود نمی‌دانند. جریان تکفیری در سال‌های اخیر برخی از جوامع و کشورهای اسلامی را گرفتار خود کرده است. پیروان این جریان فکری خشک و غیرعقلانی با تفکر غلطی که دربارهٔ توحید و شرک دارند، هر مسلمانی را که مانند آنها نمی‌اندیشد، مشرک و کافر می‌خوانند و گاه کشتن او را واجب می‌شمارند. پیروان این جریان می‌گویند توسل به پیامبران و معصومین شرک است.طلب دعا و شفیع قرار دادن دیگران برای اینکه خدا انسان را ببخشد، شرک است و همچنین معتقدند این گونه افراد کافر هستند و مسلمان محسوب نمی‌شوند.
متأسفانه این جریان بزرگ‌ترین ضربه را بر اسلام وارد کرد و سبب تنفّر برخی از مردم جهان از دین اسلام شد.

هم اندیشی (صفحهٔ ۲۴ کتاب درسی)

 

به نظر شما، چرا دقیقاً در زمانی که مسلمانان در پرتو بیداری اسلامی، در حال معرفی اسلام حقیقی به مردم جهان بودند و حتی جمعیت کشورهای صنعتی به سرعت در حال تغییر به نفع مسلمانان بود، چنین جریانی شکل گرفت؟
دشمنان از گسترش اسلام و ترویج بیش از پیش آن در دنیا ترس و واهمه داشتند، بنابراین در چنین فضایی، جریان‌های افراطی و تکفیری را به راه انداختند تا چهرهٔ اسلام را در اذهان ملت‌های مختلف مخدوش کنند. این گروه‌ها با اعمال خود درصدد نمایش چهره‌ای ضد بشری و هولناک از اسلام هستند. همچنین همواره تلاش نموده‌اند که با کوبیدن طبل تفرقه و شکاف بین مسلمانان، در امت اسلام تفرقه و اختلاف ایجاد کنند.

 

اندیشه و تحقیق (صفحهٔ ۲۶ کتاب درسی)

باور به توحید در خالقیّت، مالکیّت، ولایت و ربوبیّت چه تأثیری در زندگی ما می‌گذارد؟

TkMax.blog.ir





درس 3

بر آستان جانان گر سر توان نهادن   گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

وقتی برای خرید یک کالا به بازار می‌رویم، معمولا با رسیدن به اولین مغازه و دیدن اولین نمونه دست به خرید نمی‌زنیم، بلکه با جست‌وجو، بهترین‌ها را انتخاب می‌کنیم.

امروزه در بازار سبک زندگی، سبک‌های گوناگونی از زیستن تبلیغ می‌شود که ما باید از میان آنها بهترین را انتخاب کنیم. انتخاب هر یک از این سبک‌ها، مسیر زندگی ما را تغییر می‌دهد و سرنوشت دنیا و آخرت ما را رقم می‌زند. وقتی برای خرید یک کالا، آن چنان دقت و حساسیتی به خرج می‌دهیم، پس باید این انتخاب مهم بر اساس فکر و به دور از احساسات باشد و دلیلی محکم و عقل پسند از آن حمایت کند. خوب است بدانیم که هر سبکی از زندگی، ریشه در اندیشه‌های خاصی داشته و از جهان بینی ویژه‌ای سرچشمه می‌گیرد. شناخت آن ریشه‌ها کمک فراوانی به تصمیم گیری درست ما خواهد کرد.
«زندگی توحیدی» نیز شیوه‌ای از زندگی است که ریشه در جهان بینی توحیدی دارد و در درس‌های گذشته تا حدودی با این جهان بینی آشنا شدیم.
در این درس می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که ایمان به خداوند، به عنوان خالق و پروردگار جهان، چه سبکی از زندگی را به دنبال می‌آورد و در مقابل آن کدام سبک از زندگی قرار می‌گیرد؟

یادآوری
در پایهٔ دهم، این اصل کلی را آموختیم که افکار و اعتقادات هر فرد مهم‌ترین عامل در تع یین هدف ها و رفتارهای اوست؛ مثلاً اگر کسی پذیرفت و ایمان پیدا کرد که سعادت بشر در کسب ثروت است و انسان فقط با لذات مادی خوشبخت می‌شود، به طور طبیعی، زندگی خود را صرف رسیدن به همین هدف می‌کند. یا اگر کسی چنین اندیشید و واقعاً معتقد شد که دانش و آگاهی، بزرگ‌ترین کمال انسان است و هیچ امر دیگری با آن قابل مقایسه نیست، عمر خود را به کسب علم خواهد گذراند و در همین راه تلاش خواهد کرد. پس هر فردی متناسب با اعتقادات خویش، مسیر زندگی خود را انتخاب و بر همان اساس رفتار خواهد کرد.

بازتاب توحید در زندگی

با توجه به اصل فوق می‌توانیم بگو‌ییم انسانی که خداوند را به عنوان تنها خالق جهان پذیرفته است و ایمان دارد که او پروردگار هستی است، رفتاری متناسب با این اعتقاد خواهد داشت و جهت زندگی خود را خدا قرار خواهد داد. چنین انسانی در مسیر «توحید عملی» حرکت می‌کند؛ به عنوان مثال، می‌توانیم از جعفربن ابی طالب یاد کنیم که در حضور «نجاشی»، پادشاه حبشه، اثرات پذیرش این اعتقاد را، این گونه توصیف کرد:

«ما قبلاً قومی جاهل بودیم، بت می‌پرستیدیم، مردار می‌خوردیم، مرتکب زشتی‌ها می‌شدیم، پیوند خویشاوندی را قطع می‌کردیم، بی‌پناه را پناه نمی‌دادیم و قوی، ضعیف را می‌بلعید. این چنین بودیم تا اینکه خداوند از میان ما پیامبری مبعوث فرمود که خانواده‌اش را می‌شناسیم و به صداقت و امانت داری و عفتش ایمان داریم. پیامبر، ما را به خدا فراخواند که او را یگانه بدانیم، عبادت کنیم و آنچه را که خود و پدرانمان می‌پرستیدیم کنار بگذاریم، چیزی را شریک او قرار ندهیم، او ما را به عدل، احسان، راستی، درستی، امانت داری و نیکی نسبت به خویشان و همسایگان دعوت کرد و از خوردن مال یتیم و ارتکاب فحشا و منکر و دروغ نهی کرد و دستور داد نماز را به پا داریم، زکات بپردازیم و ماه رمضان را روزه بگیریم، ما نیز او را تصدیق کرده و به او ایمان آوردیم و از او پیروی کردیم.»
البته، از آنجا که ایمان همهٔ افراد یکسان نیست و دارای شدت و ضعف است، میزان تأثیر گذاری این اعتقاد بستگی به درجهٔ ایمان افراد به توحید و یکتا پرستی دارد. هرچه ایمان قوی‌تر باشد تأثیر عملی آن در زندگی بیشتر و هرچه ضعیف‌تر باشد تأثیر آن کمتر خواهد بود. با این معیار، هرکس می‌تواند درجهٔ ایمان خود و تأثیر آن را در زندگی خویش بررسی کند.

تدبر در قرآن (۱) (صفحهٔ ۳۲ کتاب درسی)

 

با تدبر در آیه زیر به سؤالات پاسخ دهید:
اِنَّ اللّٰهَ رَبّی وَ رَبُّکُم همانا خداوند پروردگار من و پروردگار شماست.
فَاعبُدوهُ پس او را بندگی کنید.
هٰذا صِراطٌ مُستَقیمٌ [که] این راه راست [و درست] است.

1- چرا تنها خداوند را باید عبادت کرد؟
پذیرش توحید عملی و عبادت و بندگی خداوند.

2- چرا خداوند بندگی خود را، راه راست و درست زندگی بیان کرده است؟
صراط مستقیم یا راه استوار همان بندگی خدا و تحقق توحید در عمل است.

توحید عملی دارای دو بعد فردی و اجتماعی است که به تبیین هر یک می‌پردازیم:
 الف) بُعد فردی توحید عملی و ثمرات آن: هرکسی در زندگی خود از فرمان‌های خدا اطاعت کند، گام در مسیر توحید عملی گذاشته است. چنین فردی می‌کوشد تمایلات درونی و تصمیم‌ها و فعالیت‌های خود را در جهت خواست و رضایت الهی قرار دهد؛ مثلا در انتخاب همسر، شغل، دوست، در چگونگی تحصیل، تفریح، ورزش و حتی در انتخاب نوع پوشش و به طور کلی در تمام برنامه‌های روزانهٔ خود خدا را درنظر می‌گیرد و تلاش می‌کند از دایره فرمان‌های او خارج نشود.
برای یک انسان موحّد جهان معنای خاص خود را دارد. از نظر او هیچ حادثه‌ای در عالم بی حکمت نیست، گرچه حکمت آن را نداند. از همین رو موحّد واقعی همواره انسانی امیدوار است. در مقابل سختی‌ها و مشکلات، صبور و استوار است و آنها را زمینهٔ موفقیت‌های آینده‌اش قرار می‌دهد. باور دارد که دشواری های زندگی نشانهٔ بی مهری خداوند نیست، بلکه بستری برای رشد و شکوفایی اوست.

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست   که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم، اگرچه از مه و مهر   نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست

انسان موحد، چون زندگی خود را بر اساس رضایت خداوند تنظیم کرده و پیرو فرمان‌های اوست، شخصیتی ثابت و پایدار دارد و برخوردار از آرامش روحی است.
انسان موحد موجودات جهان را مخلوق خدا می‌بیند و می‌داند که خداوند او را در برابرشان مسئول قرار داده است. همچنین بدن خود را امانتی الهی می‌شمارد که خداوند به او سپرده است؛ بنابراین می‌داند که حق ندارد به آن آسیب برساند، همچنان که حق ندارد سلامتی دیگران را به خطر اندازد. بر همین اساس امام علی به مردم زمان خود و همهٔ مردمی که به خدا ایمان دارند می‌فرماید:
«تقواى الهى پیشه کنید؛ هم در مورد بندگان خدا، هم در مورد شهرها و آبادى‌ها؛ چرا که شما در برابر همه اینها حتى سرزمین‌ها و چهارپایان مسئولید. خدا را اطاعت کنید و از عصیان او بپرهیزید.»

انسان موحد حتّی به حیوانات نیز آسیب نمی‌رساند بلکه به ادامهٔ بقا و زندگی آنها کمک می‌کند.

خود ارزیابی (صفحهٔ ۳۳ کتاب درسی)

 

با تفکر در رفتارهای خود، بررسی کنید که تا چه اندازه ویژگی‌های توحید فردی در شما وجود دارد.

ویژگی‌ها (وضعیت خود را در این ویژگی‌ها علامت بزنید.)
کاملاً زیاد متوسط کم اصلاً
۱- قرار دادن تصمیم‌هاو فعالیت‌ها متناسب با رضایت خدا   ×      
۲- همهٔ حوادث عالم را حکیمانه می‌دانم.   ×      
۳- استوار و صبور در برابر مشکلات     ×    
۴- شخصیتی ثابت و پایدار دارم.   ×      
۵- برای حفظ مخلوقات و سلامتی خود و دیگران می‌کوشم. ×        

در مقابل، اگر کسی دل به هوای نفس (بت درون) سپرده و او را معبود خود قرار دهد و اوامرش را به فرمان‌های خداوند ترجیح دهد یا در پی کسب رضایت قدرت‌های مادی و طاغوت‌ها (بت‌های بیرون) برآید، چنین شخصی گرفتار شرک عملی شده است.
اَ رَاَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَه و هَواهُ آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خود را معبود خود گرفت،
اَفَاَنتَ تَکونُ عَلَیهِ وَکیلً آیا تو می‌توانی ضامن او باشی [و به دفاع از او برخیزی]؟

تسلیم بودن در برابر امیال نفسانی و فرمان پذیری از طاغوت باعث می‌شود شخص، درونی ناآرام و شخصیتی ناپایدار داشته باشد؛ زیرا از یک سو هوای نفس وی هر روز خواستهٔ جدیدی جلوی روی او قرار می‌دهد و از سوی دیگر، قدرت‌های مادی که هر روز رنگ عوض می‌کنند او را به بردگی جدیدی می‌کشانند.

تدبر در قرآن (۲) (صفحهٔ ۳۲ کتاب درسی)

 

با توجه به آیهٔ زیر به سؤالات پاسخ دهید:
وَ مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللّٰهَ عَلىٰ حَرفٍ از مردم کسى هست که خدا را بر یک جانب و کناره‌اى [تنها به زبان و هنگام وسعت و آسودگى] عبادت و بندگى می‌کند،
ٰفَاِن اَصابَه‌و خَیرُ اطماَنَّ بهِ پس اگر خیری به او رسد، دلش به آن آرام می‌گیرد
وَ اِن اَصابَتهُ فِتنَةُ انقَلَبَ عَلىٰ وَجهِه و اگر بلایی به او رسد، از خدا رویگردان می‌شود.
خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ او در دنیا و آخرت، [هر دو]، زیان می‌بیند.
ذٰلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبینُ این همان زیان آشکار است.
1- پرستشی که از روی ایمان باشد با پرستشی که از روی تردید باشد چه تفاوتی دارد؟
انسان مؤمن در همهٔ امور رضای خدا را در نظر دارد و در ناملایمات نیز می‌داند که خداوند این را اسبابی برای آزمایش او قرار داده است، پس نه تنها از خدا رویگردان نمی‌شود، بلکه با امید و تلاش سعی می‌کند از این آزمایش سربلند بیرون بیاید؛ امّا انسانی که با تردید به خدا ایمان آورده فقط تا زمانی که در راحتی و آسایش باشد خدا را می‌پرستد و هنگام ناملایمات از خدا رویگردان شده و در دام شرک عملی گرفتار خواهد شد.

2- چرا برخی انسان‌ها در برابر هر خیر و شری که به آنها می‌رسد دو روش متفاوت پیش می‌گیرند؟
زیرا هنوز در مورد توانایی خداوند در ادارهٔ امور عالم و حکمت و تدبیر او مردّد هستند، پس هنگام خیر و رحمت الهی، آرام می‌گیرند و احساس اطمینان بیشتری دارند؛ امّا هنگام گرفتاری به بلاها و آزمایش‌ها به حکمت و تدبیر خداوند شک کرده و گمان می‌کنند از روش‌هایی غیرالهی می‌‌توانند ازاین شرایط بیرون آیند، لذا از خدا دور شده و به معبود‌‌های دروغین که از خود هیچ توان و قدرتی ندارند روی می‌آورند.

ب) بُعد اجتماعی توحید عملی و ثمرات آن: بُعد اجتماعی توحید به معنای قرار گرفتن همهٔ نهادها و ارکان یک جامعه یا نظام اجتماعی در جهت خداوند و اطاعت همه جانبه از اوست. مهم‌ترین رکن یک جامعه حکومت آن است. وقتی یک جامعه توحیدی است که حاکم آن بر اساس قوانین الهی به حکومت رسیده باشد و همان شرایطی را که خداوند برای حاکم تعیین کرده است دارا باشد و بکوشد قوانین الهی را در جامعه به اجرا درآورد.

یک جامعه، علاوه بر رکن سیاسی، دارای ارکان دیگری مانند اقتصاد و فرهنگ نیز هست.
جامعه‌ای که در مسیر توحید اجتماعی حرکت می‌کند، اقتصاد و فرهنگ و سایر ابعاد و ارکان آن نیز به سوی اجرای فرمان‌های خدای یگانه پیش می‌رود و به صورت جامعه‌ای عدالت گستر در می‌آید. جامعهٔ توحیدی جامعه‌ای است که از تفرقه و تضاد دوری می‌کند و به سوی وحدت و هماهنگی حرکت می‌نماید و این وحدت و هماهنگی را با تمسّک به توحید و یکتا پرستی و قرار گرفتن در سایهٔ حکومت الهی می‌توان به دست آورد، نه با تمسّک به ظالمان و حکومت‌های غیرالهی.
جامعهٔ توحیدی، حکومت کسانی را که خداوند به آنها حق حکومت کردن را نداده است نمی‌پذیرد، با آنان که با خداوند و مسلمانان دشمنی می‌ورزند، دوستی نمی‌کند، با ظالمان مبارزه می‌کند، بنابه فرمان خداوند، از محرومان و مستضعفان حمایت می‌کند و به این سخن خداوند گوش فرامی‌دهد که فرموده است:
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا ای کسانی که به خدا ایمان آورده‌اید،
لا تَتَّخِذوا عَدُوّى وَ عَدُوَّکُم اَولِیاءَ هرگز نباید کافران را که دشمن من و شمایند یاران خود برگرفته
تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ [به گونه‌ای که] با آنان مهربانی کنید.
وَ قَد کَفَروا بِما جاءَکُم مِنَ الحَقِّ ...  حال آنکه آنان به دین حقّی که برای شما آمده است، کفر ورزیده‌اند…

ارتباط دوسویۀ توحید فردی و اجتماعی

میان بُعد فردی و بُعد اجتماعی توحید رابطهٔ متقابل وجود دارد. هر قدر که مردم یک جامعه به سوی توحید حرکت کنند ارکان جامعه نیز بیشتر رنگ توحیدی به خود می‌گیرد؛ همان طور که هر قدر نهادهای اجتماعی در خدمت اجرای قوانین الهی باشد، زمینه برای رشد انسان‌ها و حرکت به سوی خداوند و زندگی موحدانه آسان‌تر می‌گردد.
از این رو، اگر قرار باشد همه فقط خواسته‌ها و تمایلات دنیوی خود را دنبال کنند و تنها منافع خود را محور فعالیت اجتماعی قرار دهند و اهل ایثار و تعاون و خیر رساندن به دیگران نباشند، تفرقه و تضاد جامعه را فرا می‌گیرد و امکان رشد و تعالی از بین می‌رود. در چنین جامعه‌ای، روز به روز انسان‌های ستمگر قدرت بیشتری پیدا می‌کنند و دیگران را در خدمت امیال خود به کار می‌گیرند. در نتیجه، دیگر سخنی از حاکمیت خداوند و فرمان‌های او نیست، بلکه سخن از حاکمیت طاغوت و دستورهای اوست.

 

توحید و شرک در جهان امروز

توحید، روح و محور زندگی دینی و شرک روح و محور زندگی ضد دینی است. تا اینجا مراتب و ابعاد توحید و شرک را شناخته‌ایم. اکنون می‌‌خواهیم ببینیم زندگی انسان عصر حاضر تا چه اندازه توحیدی است و کدام یک از مراتب توحید در آن بیشتر مورد غفلت قرار گرفته است. منظور ما از انسان عصر حاضر تمام افراد جامعه نیست، بلکه جوّ حاکم بر اکثریت افراد است، نه تک تک افراد.
می‌دانیم که جوامع بشری، امروز از نظر صنعت و فنّاوری پیشرفت فراوانی کرده‌اند و این جوامع را نمی‌توان از این جهت با جوامع گذشته مقایسه کرد. همچنین انسان امروز کمتر از بت پرستان قبل از اسلام، که بیش از 360 بت را می‌پرستیدند، به دنبال این قبیل بت پرستی‌هاست.
بنابراین، جای طرح این سؤال هست که آیا انسان و جوامع بشری به سوی زندگی توحیدی حرکت می‌کنند؟
در ابتدا به نظر می‌رسد که امروزه کمتر کسی گرفتار شرک باشد و از این جهت نیز بشر در مسیر پیشرفت می‌باشد، امّا یک واقعیت تلخ در اینجا وجود دارد و آن این است که گرچه شرک در قالب بت و مانند آن در میان بیشتر جوامع امروزی وجود ندارد، اما انواع دیگری از شرک که بسیار پیچیده‌تر از شرک قدیم است، در میان بشر به چشم می‌خورد که خوب است به آنها توجه کنیم و برای دوری از آنها تلاش نماییم؛ از جمله اینکه:

١- امروزه، بسیاری از انسان‌ها، جهان خلقت را ملک خود تلقی می‌کنند و بدون توجه به نظر مالک حقیقی آن، یعنی خدا، هرگونه که بخواهند در این جهان تصرف می‌کنند. این افراد و جوامع، در واقع خود را مالک و ولی و پرورش دهنده (ربّ) جهان می‌پندارند که از جمله پیامدهای آن تخریب محیط زیست، آلوده شدن طبیعت، پیدا شدن جوامع بسیار فقیر در کنارجوامع بسیار ثروتمند و مانند آنهاست. برخی از این انسان‌ها، مانند فرعون که «اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلیٰ» می‌گفت و خود را پروردگار بزرگ مردم معرفی می‌کرد؛ خود را مالک دیگر جوامع می‌پندارند و برای آنها تصمیم گیری می‌کنند.
۲- بسیاری از انسان‌ها چنان به امور دنیوی سرگرم شده‌اند که خدا را فراموش کرده و خداوند در قلب آنها جایگاهی ندارد. زینت دنیا و لذات و شهوات چنان در دلشان فزونی یافته که جایی برای خلوتِ انس با خدا و درک معنویت نیایش با پروردگار باقی نگذاشته است. گویی هوی و هوس و آنچه و آن کس که آنان را به هوس‌هایشان می‌رساند، بت و معبودشان شده و آنها را همچون خدا می‌پرستند؛ و از ابزارهای جدید مانند سینما، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و سایر رسانه‌ها در این راه بهره می‌گیرند و یکسره از خدا و آخرت غافل شده‌اند.

به نظر شما وظیفهٔ ما در مقابل وضع موجود چیست و چگونه می‌توانیم به اصلاح جامعهٔ امروزی اقدام کنیم؟

تحلیل و بررسی (صفحهٔ ۳۷ کتاب درسی)

 

دربارهٔ این سؤال‌ها فکر کنید و در صورت نیاز با دبیر خود مشورت کرده و پاسخی برای هریک تهیه نما یید؛ سپس نتیجهٔ تحلیل و بررسی خود را در کلاس ارائه کنید.
- آیا به طور کلی انسان امروزی بیش از گذشته به یاد خداست؟
خیر، زیرا جاذبه‌های کاذب و دنیوی برای غفلت انسان از یاد خداوند افزایش یافته است.

- آیا مردم در انتخاب نوع پوشش، غذا، تفریح، مشاهدهٔ فیلم، مطالعهٔ کتاب، ورود به سایت‌های اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی حلال و حرام الهی را مراعات می‌کنند؟
در بیشتر موارد خیر؛ چرا که عمل به دستورات خداوند نیاز به مقاومت در برابر وسوسه‌‌های هوای نفس دارد که اغلب انسان‌های جدید در برابر آن دچار اشتباه و غفلت می‌شوند.

- آیا بشر امروز اصولاً به دنبال یادگیری تکالیف الهی خود است؟
خیر؛ زیرا ایمان انسان عصر حاضر به خداوند تحت تأثیر جاذبه‌های دنیوی و نظریه‌های مطرح انسانی سست شده است؛ در نتیجه او دچار غفلت و فراموشی می‌شود.

- الگوهای بشر امروزی چگونه‌اند؟ آیا الگوهایی هستند که سبک زندگی آنها مورد پسند و رضایت خداوند باشد؟
خیر؛ متأسفانه امروزه اغلب مدها معرّف یک پیام یا یک گروه غیر اخلاقی هستند و برخی مسلمانان نیز آگاهانه یا کورکورانه ازآنها تقلید می‌کنند و از مسیر اطاعت خداوند دور می‌شوند.

- به نظر شما چگونه می‌توان مظاهر شرک را از جامعه دور کرد و مظاهر توحید را تقویت نمود؟
باید در مراحل اولیه در مقابل انحرافات اجتماعی ایستادگی کنیم و با امر به معروف و نهی از منکر علاوه بر ریشه کن کردن مظاهر شرک و انحراف اجتماعی، پی‌در‌پی ترویج مظاهر توحید در جامعه باشیم.

اندیشه و تحقیق (صفحهٔ ۳۸ کتاب درسی)

 

آیا می‌توان تنها به جنبهٔ فردی توحید عملی معتقد بود ولی جنبهٔ اجتماعی آن را قبول نداشت؟
خیر؛ زیرا انسان موحد برای انجام دستورات خداوند باید در محیط و جامعه‌ای‌ سالم زندگی کند؛ همچنین برخی احکام اجتماعی اسلام مانند امر به معروف و نهی از منکر نشان می‌دهد که انسان موحّد نمی‌تواند نسبت به جامعهٔ خود بی‌تفاوت باشد.

TkMax.blog.ir





درس 4

بگو همانا نماز و عبادت‌هایم و زندگی و مرگم فقط برای خداست که پروردگار جهانیان است.
در درس گذشته با سبک زندگی توحیدی و نیز آثار سوء شرک در زندگی آشنا شدیم. اکنون شایسته است بدانیم چگونه می‌توان به سوی پرستش خالصانهٔ این خدای بی همتا گام نهاد و یک زندگی توحیدی را تجربه نمود و اندیشه و قلب و عمل را برای او قرار داد و آن گونه که خداوند می‌پسندد، زندگی کرد.

تدبّر در قرآن (صفحهٔ ۴۳ کتاب درسی)

 

خدای بی نیاز که جز کمال و سعادت بندگانش را نمی‌خواهد، در کلامی به پیامبر می‌فرماید:
قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِلّٰهِ مَثنیٰ وَ فُرادیٰ…
(به بندگانم) بگو شما را فقط یک موعظه می‌کنم، [و آن] اینکه به صورت جمعی و فردی برای خدا قیام کنید...

در آیاتی دیگر می‌فرماید:
اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدَمَ اَن لا تَعبُدُوا الشَّیطانَ اِنَّه‌و لَکُم عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ اَنِ اعبُدونی هٰذا صِراطٌ مُستَقیمٌ.
ای فرزندان آدم، آیا از شما پیمان نگرفته بودم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید [که] این راه مستقیم است؟

با تفکر در این آیات توضیح دهید که:
1- مقصود از قیام گروهی و قیام فردی چیست؟ برای هر کدام نمونه‌هایی ذکر کنید.
مقصود این است که اقدام‌هایتان چه فردی چه جمعی برای رضای خدا باشد و انسان هنگامی که برای انجام کاری اراده می‌کند و شروع به حرکت برای انجام آن کار می‌‌کند نیت خود را برای خدا خالص کند که این امر باعث اخلاص در بندگی در تمام امور زندگانی می‌شود.
مثال قیام فردی: ورزش کردن به نیت بالا بردن آمادگی جسمانی جهت انجام بهتر وظایف الهی
مثال قیام جمعی: تلاش اجتماعی برای پیشگام شدن در علم و فناوری جهت جلوگیری از سلطهٔ بیگانگان 

2- آیا میان عبارت «اَنِ اعبُدونی» و «اَن تَقوموا لِلِّٰه» رابطه‌ای می‌بینید؟ توضیح دهید.
بله؛ عبارت «فقط مرا بپرستید» در رابطه با عهد و پیمان فطری خداوند با انسان در مورد بندگی خالصانهٔ اوست. و عبارت «فقط برای خدا قیام کنید» موعظهٔ او در مورد قیام برای خداست که منظور همان بندگی خالصانهٔ خداست. این رابطه بیانگر این موضوع است که عبادت و بندگی خدا محدود به اعمال عبادی مانند نماز و روزه نیست؛ بلکه هر کاری که نیت آن الهی باشد گامی است در راستای عبادت و بندگی خداوند.

قبلاً آموختیم که هدف خلقت انسان تقرّب به خداست و این تقرّب بدون تلاش خود انسان به دست نمی‌آید. انسان، همواره بر سر دوراهی بندگی خداوند و بندگی هوای نفس و شیطان قرار دارد و زندگی، صحنهٔ انتخاب یکی از این دو راه است. آن کس که راه توحید را بر می‌گزیند و در پی آن اندیشه و دل و عمل خویش را برای رضای حضرت دوست قرار می‌دهد، خطراتی او را تهدید می‌کند و احتمال انحراف از توحید برای او هست. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که راهیابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچه‌ای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهان‌تر است.
پس باید ببینیم چگونه از حریم دل پاسبانی کنیم تا آفت شرک به آن راه نیابد و عمل ما خالص برای خداوند انجام شود.

پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب   تا در این پرده جز اندیشهٔ او نگذارم

اخلاص در بندگی

اخلاص به معنی خالص کردن و پاک کردن یک چیز از غیر آن است. این کلمه در کاربرد دینی بدین معناست که شخص عملش را فقط برای رضای خداوند و همان گونه که او دستور داده است، انجام دهد. در اسلام اخلاص شرط قبولی تمامی اعمالی است که فرد به درگاه خداوند عرضه می‌دارد. اخلاص مانند دوست داشتن، سخاوت و شجاعت درجات و مراتبی دارد. همان گونه که در ارزش گذاری طلا، عیار یا درصد خلوص آن اهمیت دارد، اعمال انسان نیز هرچه با اخلاص بالاتری همراه باشد، ارزش بیشتری دارد. مهم این است که انسان تلاش کند تا عمل خود را روز به روز برای خداوند خالص‌تر گرداند. بر همین اساس پیامبر اکرم می‌فرماید:
«مؤمنان، با توجه به مراتب اخلاصشان، بر یکدیگر برتری پیدا می‌کنند.»

توجه کنیم که هر عملی از دو جزء تشکیل شده است؛ اول نیّت که به آن هدف یا قصد نیز می‌گوییم.
دوم: شکل و ظاهر عمل.
قصد و نیّت به منزلهٔ روح عمل است و شکل عمل نیز در حکم بدن و کالبد آن روح می‌باشد. بنابراین، عمل بدون نیّت، کالبد بی جانی بیش نیست. به همین جهت رسول خدا (ص) می‌فرماید:
نِیَّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهٰ نیت مؤمن از عمل او برتر است.
و نیز به خاطر همین جایگاه مهم و ارزشمند نیت است که ایشان فرمود:
اِنَّمَا الاَعمالُ بِالنِّیّاتِ همانا اعمال انسان وابسته به نیت‌های اوست.

تفکر در حدیث (صفحهٔ ۴۴ کتاب درسی)

 

امیرالمؤمنین علی می‌فرماید:
فاعِلُ الخَیرِ، خَیرٌ مِنهُ؛ وَ فاعِلُ الشَّرِّ‌، شَرٌّ مِنهُ.
در این سخن حکیمانه تفکر کنید و رابطهٔ آن را با اخلاص توضیح دهید.
ریشهٔ هر عملی در انجام دهندهٔ عمل و در اصل نیّت انجام افعال است که بیانگر اهمیت اخلاص در اندیشه و قلب است؛ زیرا در اخلاص در اندیشه و قلب نیز تأکید کردیم که تا نیّت قلبی انسان از یک عمل خدایی نشود، آن عمل خدایی نشده و اخلاص وارد آن نمی‌شود.

انسان مؤمن، علاوه بر اینکه می‌کوشد نیّت خود را خالص کند و عمل را به خاطر خدا انجام دهد، تلاش می‌کند عمل را به همان صورت که خداوند دستور داده است، انجام دهد؛ یعنی عمل را از جهت کمیّت، کیفیت، زمان، مکان و شیوه همان طوری انجام دهد که خداوند می‌خواهد؛ مثلاً اگر خداوند امر فرموده که نماز صبح در دو رکعت و با یک رکوع و دو سجده در هر رکعت و قبل از طلوع آفتاب انجام شود، انسان مؤمن نیز تلاش می‌کند نماز خود را به همین صورت انجام دهد تا صحیح و درست انجام داده باشد.
پس در هر عملی باید دو «حُسن» موجود باشد: حُسن فاعلی و حُسن فعلی. حسن فاعلی بدین معناست که انجام دهندهٔ کار، دارای نیّت الهی باشد. حسن فعلی نیز بدین معناست که کار به درستی و به همان صورت که خداوند فرمان داده است انجام شود.

تطبیق (صفحهٔ ۴۵ کتاب درسی)

با توجه به تعریف بالا از حُسن فاعلی و حُسن فعلی، موارد زیر را بررسی کنید:
١- آیا ممکن است عملی دارای حُسن فعلی باشد اما حُسن فاعلی نداشته باشد؟ و یا برعکس، حُسن فعلی نداشته باشد ولی دارای حُسن فاعلی باشد؟ مثال بزنید.
بله؛ ساختن مساجد و مدارس توسط افراد با نیتی غیرالهی مثل خودنمایی، جلب توجه و ریا. گاهی نیز حسن فاعلی است ولی حسن فعلی وجود ندارد که در این مواقع فاعل اگر چه قصد و نیت الهی درستی دارد، امّا به دلیل نداشتن شناخت و مهارت کافی کار را ناقص یا کاملاً اشتباه انجام داده و بی‌نتیجه یا با زیان و ستم به پایان می‌رساند؛ مثل اینکه کسی دزدی کند و بخواهد با آن مال صدقه بدهد.

2- اگر فردی تنها برای لاغر شدن و یا سلامت جسم روزه بگیرد روزه‌اش درست است؟
این روزه اگرچه از نظر ظاهری درست است و در واقع دارای حُسن فعلی است امّا به دلیل اینکه نیّت فعلی ندراد و از حُسن فاعلی بی‌بهره است، در درگاه خداوند پذیرفته نخواهد شد.

3- اگر کسی به نیّت شرکت در نماز جماعت مسجد از منزل بیرون بیاید و به دلیل مانعی نتواند به مسجد برسد، آیا نزد خدا پاداش دارد؟ به چه دلیل؟ در این کار کدام یک از اقسام حُسن وجود دارد؟
بله، حتما؛ زیرا او نیّت کرده بود برای نماز جماعت که مورد تأکید خداوند است به مسجد برود، پس قطعاً نیت الهی داشته و این بیانگر حُسن فاعلی است.

بررسی (صفحهٔ ۴۵ کتاب درسی)

 

با توجه به اینکه ریا در مقابل اخلاص قرار می‌گیرد، بررسی کنید که هر یک از موارد زیر مصداق ریا قرار می‌گیرد یا مصداق اخلاص؟
1- حضور در نماز جماعت
حضور در نماز جماعت اگر به نیت رضای خداوند و اطاعت از دستورات او باشد قطعاً مصداق اخلاص و دارای اجر فراوان است، امّا اگر کسی نیّتش از حضور در نماز جماعت چیزی به جز رضای الهی باشد، مصداق ریا خواهد بود.

2- کمک به افراد نیازمند در حضور دیگران
این امر نیز مصداق ریا است؛ زیرا اگر قصد و نیت الهی باشد، این کار را مخفیانه و با حفظ کرامت و آبروی فرد نیازمند انجام می‌دهد نه در مقابل دیگران که موجب خودنمایی و ریا می‌شود.

راه‌های تقویت اخلاص

برای تقویت اخلاص در وجود خود راه‌هایی وجود دارد که چند مورد از آن را در اینجا می‌آوریم:

1- افزایش معرفت و شناخت نسبت به خداوند: پیوند محکمی میان معرفت به خداوند و ایمان به او وجود دارد. همچنین ارتباط دقیقی میان ایمان به خدا و اخلاص برقرار است. بنابراین، هر قدر که معرفت ما به خداوند بیشتر شود به افزایش درجه اخلاص کمک خواهد کرد. پس خوب است ساعاتی را صرف تفکر در آیات و نشانه‌های الهی کنیم تا بیشتر دریابیم که:

آفرینش همه تنبیه خداوند دل است   دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود   هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

البته اگر کسی گرفتار غفلت شد و چشم اندیشه را به روی جهان بست، آیات الهی را نخواهد یافت و دل به مهر او نخواهد داد.

مهر رخسار تو می تابد ز ذرات جهان   هر دو عالم پُر ز نور و دیده نابینا، چه سود

توجه به یک نکتۀ مهم

عمل بر اساس معرفت و آگاهی بسیار ارزشمندتر و مقدس تر از عملی است که در آن معرفتی نیست و یا با معرفت اندکی صورت می‌گیرد. نمازی که با معرفت انجام بگیرد، نزد خداوند بسیار ارزشمندتر از نمازی است که به جا آورندهٔ آن نمی‌داند چه می‌گوید و برای چه می‌گوید. حتی گاه پیش می‌آید که انسان‌های نادان به تصور اینکه کار خیر می‌کنند، مرتکب گناهان بزرگ می‌شوند.

 

2- راز و نیاز با خداوند و کمک خواستن از او: نیایش و عرض نیاز به پیشگاه خداوند و یاری جستن از او برای رسیدن به اخلاص، غفلت از خداوند را کم می‌کند، محبت او را در قلب تقویت می‌سازد و انسان را از کمک‌های الهی بهره مند می‌نماید.

3- دوری از گناه و تلاش برای انجام واجبات: گناه، ریشهٔ درخت اخلاص و بندگی را می‌سوزاند و آن را به تدریج از بین می‌برد، به همین جهت امیرالمؤمنین علی می‌فرماید:
«تمام اخلاص در دوری از گناهان جمع شده است.»
از طرف دیگر، ترک گناه و توجه به واجبات و اطاعت از خداوند، درخت اخلاص را آبیاری می‌کند و رشد می‌دهد. در میان اعمال واجب، روزه تأثیر خاصی در تقویت اخلاص دارد. امیرالمؤمنین علی می‌فرماید:
«خداوند بدان جهت روزه را واجب کرد تا اخلاص مردم را بیازماید.»

میوه‌های درخت اخلاص

1- دستیابی به درجاتی از حکمت: حکمت، به معنای علم محکم و استوار و به دور از خطاست که هدف درست و راه رسیدن به آن را نشان می‌دهد و مانع لغزش‌ها و تباهی‌ها می‌شود. انسان حکیم، به درجاتی از بصیرت و روشن بینی می‌رسد که می‌تواند در شرایط سخت و پیچیده، حق را از باطل تشخیص دهد و گرفتار باطل نشود. خداوند در قرآن کریم، علاوه بر آنکه لقمان را به داشتن حکمت، توصیف کرده، سفارش‌های ارزنده و حکیمانه‌ای از ایشان نقل کرده است.
پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:
«هرکس چهل روز کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، چشمه‌های حکمت و معرفت از دل و زبانش جاری خواهد شد.»
2- نفوذ ناپذیری در برابر وسوسه‌های شیطان: اگر انسان در اخلاص پیش رود، به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر فریب وسوسه‌های شیطان را نمی‌خورد؛ چراکه شیطان، خود اقرار کرده است که توانایی فریب دادن مؤمنان با اخلاص را ندارد.

برو این دام بر مرغی دگر نه   که عنقا را بلند است آشیانه

بررسی (صفحهٔ ۴۸ کتاب درسی)

 

یکی از اوصافی که خداوند در قرآن برای حضرت یوسف (ع) ذکر کرده، داشتن اخلاص و رسیدن به مقام مخلَصین است.
با بررسی آیات 32 و 33 سورهٔ یوسف بگویید شیطان چه دامی برای حضرت یوسف (ع) گسترده بود و او چگونه توانست از این دام نجات یابد؟
وقتی حضرت یوسف (ع) به سن بلوغ رسید زلیخا، همسر عزیز مصر شیفتهٔ او شد و او را به گناه دعوت کرد؛ امّا حضرت یوسف (ع) امتناع کرد و به خداوند پناه برد. ولی خبر به گوش عزیز مصر رسید و پس از بررسی بی‌گناهی حضرت یوسف (ع) و حیلهٔ زلیخا ثابت شد اما چون این خبر در شهر منتشر شده بود عزیز مصر یوسف را به زندان افکند.
راه اصلی نجات حضرت یوسف (ع) از این دام پناه بردن به خداوند و داشتن اخلاص بود که حتی لحظه‌ای از یاد خداوند غافل نشده و تن به گناه نداد.

شیطان امروزه نیز، از همان نوع دامی که برای کشاندن حضرت یوسف (ع) به گناه و فساد گسترده بود، به صورت‌های گوناگون برای انسان‌ها پهن کرده است تا هوس زودگذر آنها را تحریک کند و به گناه بکشاند و آنان را از بهشت جاویدان محروم سازد. فیلم‌ها، وبگاه‌ها، شبکه‌های ماهواره‌ای گمراه کننده، شبکه‌های مجازی ناسالم و گروه‌ها و دسته‌های منحرف اجتماعی از جملهٔ این دام‌هاست که مقاومت در برابر آنها نیازمند روی آوردن به پیشگاه خداوند و پذیرش خالصانهٔ فرمان‌های اوست. کسی که در چنین دام‌هایی گرفتار شود، هم زندگی پاک و با نشاط دنیا را از دست خواهد داد و هم حیات سرشار از شادکامی آخرت را.

٣- دریافت پاداش‌های وصف نشدنی: بندگی خالصانهٔ خداوند پاداش‌هایی دارد که چه بسا در ذهن ما نگنجد و از تصوّر و تخیّل ما فراتر رود.
از جملهٔ این پاداش‌های وصف نشدنی، دیدار محبوب حقیقی و تقرب به پیشگاه کسی است که بنا به تعبیر امیرمؤمنان، «نهایت آرزوی عارفان، دوست دل‌های صادقان، ولىّ مؤمنان و معبود عالمیان است.»
کافی است به زندگی زیبای رسول خدا (ص)‌، امیر المؤمنین علی (ع)، فاطمه زهرا (س) و دیگر پیشوایان خود نظر بیفکنیم و ببینیم که چگونه از راه بندگی خالصانهٔ خدا، این همه خوبی و زیبایی و آن مقام قرب و نزدیکی به محبوب را به دست آورده‌اند.

TkMax.blog.ir





درس 5

در درس‌های پیشین دانستیم که تنها خالق، مالک، رّب و مدبر جهان خداست و هیچ یک از مخلوقات در ادارهٔ جهان با او شریک نیستند. همهٔ موجودات، تحت اراده و تدبیر خداوند قرار دارند و به اذن او عمل می‌کنند.
در این درس، به بررسی و پاسخ این سؤال‌ها خواهیم پرداخت که:  با توجه به اینکه همهٔ رخدادهای جهان، تحت اراده خداوند است، نقش اختیار انسان در این نظام جهانی چیست؟ آیا این نظام که با علم و ارادهٔ الهی اداره می‌شود مانع اختیار انسان است یا بستری مناسب برای آن؟

اختیار، حقیقتی وجدانی و مشهود

میان حرکات قلب یک فرد برای گردش خون و حرکات پای وی به هنگام قدم زدن، تفاوت اساسی وجود دارد، همچنان که تفاوت است میان حرکات دستی که بر اثر بیماری لرزش دارد با حرکت دستی که خود شخص برای غذا خوردن بالا و پایین می‌آورد. ضربان قلب و حرکت دستی که لرزش دارد اختیاری نیست؛ ولی حرکات پا برای رفتن به سوی یک مقصد و حرکات دست در هنگام غذا خوردن اختیاری و تابع اراده انسان است.
اختیار، که به معنای توانایی بر انجام یک کار و یا ترک آن است، یک حقیقت وجدانی است و هر انسانی آن را در خود می‌یابد و می‌بیند که شبانه روز در حال تصمیم گرفتن برای انجام یک کار یا ترک آن است. حتی کسی که اختیار را در سخن یا بحث انکار می‌کند، در عمل از آن بهره می‌برد و آن را اثبات می‌کند. مولوی این حقیقت را در قالب یک مثال این گونه یادآوری می‌کند:

آن یکی می‌رفت بالای درخت   می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت ای دَنی   از خدا شرمت، بگو چه می‌کنی؟
گفت: از باغ خدا بندهٔ خدا   می‌خورد خرما که حق کردش عطا
پس ببستش سخت آن دَم بر درخت   می‌زدش برپشت و پهلو چوب سخت
گفت: آخر از خدا شرمی بدار   می‌کُشی این بی گنه را زار زار
گفت: کز چوبِ خدا این بنده‌اش   می‌زند بر پشت دیگر بنده‌اش
چوبِ حق و پشت و پهلو، آنِ او   من غلام و آلت فرمان او
گفت توبه کردم از جبر ای عیار   اختیار است، اختیار است، اختیار

البته باید توجه داشته باشیم که بسیاری از امور اختیاری نیست و ما در وقوع آنها نقشی نداریم. به عنوان مثال، هیچ یک از ما در عملکرد دستگاه‌های مختلف بدن خود، مانند دستگاه گوارش و یا گردش خون و همچنین در قوانین حاکم بر طبیعت مانند قانون جاذبه زمین، توالی فصل‌ها و… نقشی نداریم و این امور خارج از اختیار ما و به صورت طبیعی انجام می‌شود. در عین حال، باید توجه داشت که همین اختیار محدودی که داریم، مبنای تصمیم گیری‌های ما و تعیین کنندهٔ سرنوشت ماست.

با وجود روشن بودنِ اختیار و بی نیازی آن از استدلال، همهٔ ما شواهدی بر وجود آن را در خود می‌یابیم که عبارت‌اند از:
١- تفکر و تصمیم: هر کدام از ما همواره تصمیم‌هایی می‌گیریم و برای این تصمیم‌ها ابتدا اندیشه می‌کنیم و جوانب آن را می‌سنجیم و سپس دست به عمل می‌زنیم. گاهی نیز دچار تردید می‌شویم که از میان چندین راه و چندین کار، کدام یک را انتخاب کنیم. دست آخر، پس از بررسی‌های لازم، یکی را برگزیده و عمل می‌کنیم.

این که فردا این کنم یا آن کنم   خود دلیل اختیار است ای صنم

2- احساس رضایت یا پشیمانی: هرگاه در کاری موفق شویم، احساس رضایت و خرسندی وجودمان را فرا می‌گیرد. این احساس رضایت نشانهٔ آن است که آن کار را از خود و نتیجهٔ اراده و تصمیم عاقلانهٔ خود می‌دانیم. گاه نیز در کاری مرتکب اشتباه می‌شویم و به خود یا دیگری زیان می‌رسانیم. در این هنگام احساس پشیمانی می‌کنیم و با خود می‌گوییم ای کاش آن کار را انجام نمی‌دادم. این احساس پشیمانی نشانگر آن است که من توان ترک آن کار را داشته‌ام.

گر نبودی اختیار این شرم چیست   این دریغ و خجلت و آزرم چیست؟
وان پشیمانی که خوردی زان بدی   ز اختیار خویش گشتی مهتدی

3- مسئولیت پذیری: هر کدام از ما خودمان را مسئول کارهای خود می‌دانیم. به همین جهت آثار و عواقب عمل خود را می‌پذیریم و اگر به کسی زیان رسانده‌ایم، آن را جبران می‌کنیم. عهدها و پیمان‌ها نیز بر همین اساس استوارند. بنابراین، اگر کسی پیمان شکنی کند و مسئولیتش را انجام ندهد خود را مستحق مجازات می‌داند.

هیچ گویی سنگ را فردا بیا   ور نیایی من دهم بَد را سزا؟
هیچ عاقل مر کلوخی را زند؟   هیچ با سنگی عتابی کس کند؟

خدای متعال، متناسب با همین قوّهٔ اختیار، بشر را راهنمایی کرده و او را مختار گذاشته است که از راهنمایی خداوند استفاده کند و سپاسگزار باشد، یا ناسپاسی کند و از هدایت و لطف الهی بهره نبرد و مسیر شقاوت را بپیماید:
اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِرًا وَ اِمّا کَفورًا

تدبّر در قرآن (صفحهٔ ۵۵ کتاب درسی)

 

در آیات زیر تأمل کنید و توضیح دهید چگونه محتوای این آیات می‌تواند نشانی از وجود اختیار در انسان باشد؟
قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم به راستی که دلایل روشن از جانب پروردگارتان به سوی شما آمد.
فَمَن اَبصَرَ فَلِنَفسِه پس هر کس که بینا گشت، به سود خودِ او
وَ مَن عَمِیَ فَعَلَیها ... و هرکس که کوردل گردد، به زیان خودِ اوست ...
ذٰلِکَ بِما قَدَّمَت اَیدیکُم این [عقوبت]، به خاطر کردار پیشین شماست
وَاَنَّ اللّٰهَ لَیسَ بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ [و نیز به خاطر آن است که] خداوند هرگز به بندگان ستم نمی‌کند.
هر انسانی مسئول اعمال خویش است؛ چرا که آنها را مختارانه و آزادانه انجام داده است، پس گرفتار عذاب شدن گناهکاران نیز دلیلی است بر وجود اختیار در آنان.

قانونمندی جهان، زمینه ساز شکوفایی اختیار

خداوند، قدرت اختیار و اراده را به ما عطا کرده و از ما خواسته است با استفاده از آن، برای زندگی خود برنامه ریزی کنیم و به قله‌های کمال برسیم و تا آنجا پیش برویم که جز خداوند عظمت آن را نمی‌داند.
ممکن است در اینجا این سؤال به ذهن برسد که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که خداوند امور آن را تدبیر می‌کند و قوانین مشخصی را بر آن حاکم کرده و جهان هستی مطابق با آن قوانین عمل می‌کند و به پیش می‌رود، پس در این صورت، آیا مشیّت خداوند و قوانین حاکم بر هستی مانع اختیار ما نیست؟
پاسخ به این پرسش را در دو بخش توضیح می دهیم:

البته، ما در یک دنیای خیالی زندگی نمی‌کنیم، بلکه در جهانی زندگی می‌کنیم که خداوند امور آن را تدبیر می‌کند و قوانین مشخصی را بر آن حاکم کرده و جهان هستی مطابق با آن قوانین عمل می‌کند و به پیش می‌رود، اکنون جای این پرسش هست که: آیا مشیّت خداوند و قوانین حاکم بر هستی مانع اختیار انسان است، یا برعکس، زمینه ساز شکوفایی اختیار و بستری برای بهره مندی از آن؟ پاسخ به این سؤال را در دو بخش توضیح می‌دهیم:

١- همهٔ رخدادهای جهان، تحت یک برنامهٔ سامان دهی شده و غایتمند انجام می‌گیرد و نه اتفاقی و بی هدف؛ زیرا پروردگار این جهان، حکیم است. کسی که معتقد به حاکمیت چنین خدایی است، هر چند خودش از شناخت علت بسیاری از حوادث و رخدادهای جهان عاجز است، اما مطمئن است که هر حادثه‌ای، هدف معین و مشخصی دارد و از سر تصادف، غفلت یا ندانم کاری رخ نمی‌دهد.
همچنین اعتقاد به خدای حکیم، این اطمینان را به آدمی می‌دهد که جهان خلقت حافظ و نگهبانی دارد که در کار او اشتباه نیست و کشتیِ جهان به خاطر داشتن چنین ناخدایی، هیچ گاه غرق و نابود نخواهد شد.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
اِنَّ اللّٰٰهَ یُمسِک همانا که خداوند نگه می‌دارد
السَّماواتِ وَ الاَرضَ آسمان‌ها و زمین را
اَن تَزولا از اینکه نابود شوند؛
وَ لَئِن زالَتا و اگر بخواهند نابود شوند،
اِن اَمسَکَهُما کسی نمی‌تواند آنها را حفظ کند.
ٰمِن اَحَدٍ مِن بَعدِهٰ مگر خود خداوند.

٢- در نتیجهٔ اعتقاد فوق، انسان می‌داند که فقط با زندگی در یک جهان قانونمند است که امکان انتخاب، حرکت و فعالیت وجود دارد؛ زیرا اگر وقایع و رخدادهای جهان قانونمند نبود و همه چیز بی هدف و اتفاقی رخ می‌داد، انسان نمی‌دانست باید دست به چه انتخابی بزند، اما با زندگی در چنین جهان قانونمندی است که او می‌تواند قوانین حاکم بر جهان هستی و خلقت را بشناسد و برای رفع نیازهای خود از آنها استفاده کند و به هدف‌های خود برسد. به عبارت دیگر، او در جهانی زندگی می‌کند که قدر و قضای الهی بر آن حاکم است. اکنون لازم است این دو اصطلاح قرآنی را بیشتر بشناسیم و در معنا و مفهوم آنها عمیق تر تأمل کنیم.

قدر و قضای الهی: «قَدَر» و «قَدْر» به معنای «اندازه» و «تقدیر» به معنای «اندازه گرفتن» است. «قضا» نیز به معنای «به انجام رساندن»، «پایان دادن»، «حکم کردن» و «حتمیّت بخشیدن» است.

مخلوقات جهان، از آن جهت که خدای متعال با علم خود، اندازه، حدود، ویژگی، موقعیت مکانی و زمانی آنها را تعیین می‌کند، مقدَّر به تقدیر الهی هستند و از آن جهت که با فرمان و حکم و ارادهٔ الهی ایجاد می‌شوند، به قضای الهی وابسته‌اند؛ پس اینکه می‌گوییم قدر و قضای الهی بر جهان حاکم است، به این معناست که نقشهٔ جهان با همهٔ موجودات و ریزه کاری‌ها و ویژگی‌ها و قانون‌هایش از آنِ خدا و از علم خداست و اجرا و پیاده کردن آن نیز به ارادهٔ خداست. به همین دلیل، نه در نقشهٔ جهان نقصی هست و نه در اجرا و پیاده کردن آن.
اگر وضع جهان غیر از این می‌بود، یعنی تحت نظام قدر و قضای الهی قرار نداشت، آیا می‌توانستیم با همین اطمینان خاطری که اکنون داریم، دست به انتخاب زده و در این جهان کار و فعالیت کنیم؟ آیا علومی همچون فیزیک، شیمی، زیست شناسی و… می‌توانستند معنا پیدا کنند؟
آبی که برای رفع تشنگی می‌نوشیم، به سبب اعتماد به همین تقدیر و قضاست؛ یعنی می‌دانیم که خداوند آب را با این ویژگی‌ها آفریده که سبب رفع تشنگی می‌شود. امّا اگر کسی این تقدیرها را نبیند و نظم فعلی جهان را یک اتفاق از میان میلیاردها اتفاق ممکن دیگر تلقی کند، اگر واقعاً بخواهد همین تلقی را مبنای عمل خود در زندگی قرار دهد، چه خواهد کرد؟ نسبت به فردای جهان چه تصوری خواهد داشت؟ آیا داشتن اراده و اختیار در چنین جهانی را خواهد پذیرفت؟ اصولاً این فرد با چه روحیه‌ای زندگی را سپری خواهد نمود؟

تفکر (صفحهٔ ۵۷ کتاب درسی)

 

دربارهٔ سؤال‌های بالا بیندیشید و نظر خود را دربارهٔ هر یک از آنها ارائه دهید.
۱- اگر وضع جهان غیر از این می‌بود، یعنی تحت نظام قدر و قضای الهی قرار نداشت، آیا می‌توانستیم با همین اطمینان خاطری که اکنون داریم، دست به انتخاب زده و در این جهان کار و فعالیت کنیم؟ آیا علومی همچون فیزیک، شیمی، زیست شناسی و… می‌توانستند معنا پیدا کنند؟
خیر؛ زیرا در جهانی که قانونمند نیست نمی‌توان نتایج تصمیمات خود را پیش بینی کرد و بر مبنای آن برنامه‌ریزی کرد. پس اختیار انسان در جهانی کار آمد است که قانونمند باشد.

۲- اگر کسی این تقدیرها را نبیند و نظم فعلی جهان را یک اتفاق از میان میلیاردها اتفاق ممکن دیگر تلقی کند، اگر واقعاً بخواهد همین تلقی را مبنای عمل خود در زندگی قرار دهد، چه خواهد کرد؟
در زندگی خویش نمی‌تواند برنامه‌ریزی انجام دهد و همواره ترس و استرس از آینده گریبان گیر او خواهد بود و درنتیجه از آیندهٔ خویش ناامید شده و دچار یأس و ناامیدی می‌شود.

۳- نسبت به فردای جهان چه تصوری خواهد داشت؟ تصوری تاریک و ناامیدانه که به نابودی  و فنا منتهی می‌شود.

۴- آیا داشتن اراده و اختیار در چنین جهانی را خواهد پذیرفت؟
خیر زیرا در چنین جهانی انسان نمی‌تواند نتایج فعالیت‌های خود را از قبل پیش‌بینی کند.

۵- اصولاً این فرد با چه روحیه‌ای زندگی را سپری خواهد نمود؟ افسرده و ناامید و اضطراب از آیندهٔ خویش.

رودها از خود نه طغیان می‌کنند   آنچه می گوییم ما آن می‌کنند
ما، به دریا حکم طوفان می‌دهیم   ما، به سیل و موج فرمان می‌دهیم
قطره‌ای کز جویباری می‌رود   از پی انجام کاری می‌رود

خداوند، دربارهٔ قدر و قضای الهی و این قانونمندی تخلف ناپذیر و استوار، مثالی می‌زند و می‌فرماید:
لَا الشَّمسُ یَنبَغی لَها نه خورشید را سزد
اَن تُدرِکَ القَمَرَ که به ماه برسد،
وَ لَا الَّیلُ سابِقُ النَّها ر و نه شب بر روز پیشی جوید،
وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسبَحونَ و هر یک در مداری در گردشند.

اصلاح یک پندار

برخی چنین پنداشته‌اند که قضا و قدر الهی با اختیار انسان ناسازگار است و تصور می‌کنند تقدیر، چیزی غیر از قانونمندی جهان و نظم در آن است که وقتی به حادثه‌ای تعلق گرفت، هر قانونی را لغو و هر نظمی را برهم می‌زند؛ درحالی که دیدیم معنای قدر و قضای الهی این است که هر چیزی مهندسی و قاعدهٔ خاص خود را دارد که این قواعد، توسط انسان قابل یافتن و بهره گیری است. بدون پذیرش قدر و قضای الهی هیچ نظمی برقرار نمی‌شود و هیچ زمینه‌ای برای کار اختیاری پدید نمی‌آید.
روزی امیرمؤمنان علی (ع) با جمعی از یاران خود در سایهٔ دیواری نشسته بود. آن حضرت متوجه کجی و سستی دیوار شد و برای اینکه مبادا دیوار روی او و یاران خراب شود، از آنجا برخاست و زیر سایهٔ دیواری دیگر نشست. یکی از یاران به آن حضرت گفت:
 - یا امیرالمؤمنین آیا از قضای الهی می‌گریزی؟
امام فرمود: «نه، بلکه از قضای الهی به قَدَر الهی پناه می‌برم.»
یعنی از نوعی قضا و قدر الهی، به نوع دیگری از قضا و قدر الهی پناه می‌برم.
برداشت نابجای آن شخص چنین بود که ما هیچ اختیاری در تعیین سرنوشت خود نداریم و اگر قرار باشد دیوار بر سرمان خراب شود حتماً این اتفاق خواهد افتاد و ما نمی‌توانیم تغییری در آن ایجاد کنیم؛ بنابراین، حرکت و تغییر مکان و تصمیم گیری بر اساس دستور عقل بی فایده است. اما امیرالمؤمنین (ع) با رفتار و سپس گفتار خود، نگرش صحیح خود از قضا و قدر را نشان داد و به آن شخص و دیگران آموخت که اعتقاد به قضا و قدر، نه تنها مانع تحرک و عمل انسان نیست، بلکه عامل و زمینه ساز آن است. در واقع، فرو ریختن دیوار کج یک قضای الهی است، اما این قضا متناسب با ویژگی و تقدیر خاص آن دیوار، یعنی کجی آن است. اما اگر دیوار، ویژگی دیگری داشته باشد، مثلاً محکم باشد، قضای دیگری را به دنبال خواهد آورد و انسانی که این دو تقدیر و این دو قضا را بشناسد تصمیم می‌گیرد و دست به انتخاب مناسب‌تر می‌زند.
حال جهانی را درنظر بگیرید که هیچ گونه تقدیر و اندازه‌ای بر پدیده‌های آن حاکم نباشد؛ آیا در چنین جهانی جایی برای اراده و اختیار انسان وجود دارد؟ و آیا اصلاً چنین جهانی معنا دارد و می‌تواند واقعیت خارجی پیدا کند؟

اختیار انسان، یک تقدیر الهی

وقتی از تقدیر جهان به وسیلهٔ خداوند سخن می‌گوییم، منظورمان فقط تعیین طول، عرض، حجم، مکان و زمان یک موجود نیست. اینها ساده‌ترین و آشکارترین تقدیرها هستند. تقدیر الهی شامل همهٔ ویژگی‌ها، کیفیت‌ها و کلیهٔ روابط میان موجودات می‌شود. اینکه آب در چه درجه‌ای به جوش آید، تعداد الکترون‌های هر عنصر چه تعداد باشد، ماه در کدام مدار دور زمین گردش کند، بدن انسان از چه اعضایی تشکیل شود، هر عضوی کدام کار را انجام دهد، همه و همه از تقدیرات الهی است. یکی از تقدیرات الهی برای انسان این است که او دارای اختیار باشد؛ یعنی همان طور که مثلاً به آب، ویژگی مایع بودن را داده است، به انسان نیز ویژگی مختاربودن را عطا کرده است.
به تعبیر دیگر، خداوند این گونه تقدیر کرده که انسان کارهایش را «با اختیار انجام دهد» و کسی نمی‌تواند از اختیار که ویژگی ذاتی اوست، فرار کند؛ حتی اگر بخواهد فرار کند، باز هم این کار اختیاری بوده، چون همین کار را با خواست و ارادهٔ خود انجام داده است.

رابطۀ اختیار انسان با ارادۀ خداوند

در اینجا ما با یک مسئله دیگر روبه رو می‌شویم. آن مسئله این است که: چگونه می‌توان هم به قضا و ارادهٔ الهی اعتقاد داشت و گفت همهٔ کارها با ارادهٔ خداوند انجام می‌شود و هم انسان را موجودی مختار دانست که کارهایش را با ارادهٔ خودش انجام می‌دهد؟
برای پاسخ به این پرسش لازم است ابتدا با علت‌هایی که در پیدایش یک پدیده دخالت دارند، بیشتر آشنا شویم. این علل، بر دو دسته‌اند:

1- علل عرضی: در پیدایش هر پدیده ممکن است چند عامل به صورت مجموعه و با همکاری یکدیگر مشارکت کنند؛ مثلاً برای رویش یک گل، مجموعه‌ای از باغبان، خاک، آب، نور و حرارت دست به دست هم می‌دهند و با مشارکت یکدیگر گل را پدید می‌آورند؛ یا مثلاً وقتی دو نفر دسته‌های یک گلدان بزرگ را می‌گیرند و جابه جا می‌کنند، هر کدام از این دو نفر نیروی خاصّی را وارد می‌کند که باعث جابه جایی گلدان می‌شود. در هر دو مثال، هریک از این عوامل و عناصر اثر خاصی را، مستقل از دیگری، اعمال می‌کند تا گل بروید یا گلدان جابه جا شود. این گونه علل را علل «علل عرضی» می‌گویند. در عرضی، هر عامل به طور مستقیم نقش خاصی را برعهده دارد که با نقش دیگری متفاوت است.

2- علل طولی: گاهی تأثیر چند عامل در پیدایش یک پدیده این گونه است که یک عامل در عامل دوم اثر می‌گذارد و عامل دوم در عامل سوم تأثیر می‌کند تا اثر عامل اول را به معلول منتقل کند. برای مثال، وقتی شما قلم به دست می‌گیرید و نامه می‌نویسید، چند عامل، در طول هم، در انجام این کار دخالت دارند:

 - نفس یا روح که ارادهٔ نوشتن می‌کند؛
 - ساختار عصبى بدن که با ارادهٔ نفس، موجب حرکت دستمان مى‌شود؛
 - دست که قلم را به حرکت در می‌آورد؛
 - قلم که با حرکت خود در صفحه، جملات را مى‌نگارد.

کل کار نوشتن را به هر یک از این عوامل مى‌توان نسبت داد؛ بدین معنا که اگر هریک از این عوامل نبود، عمل نوشتن ممکن نمى‌شد، اما هر علتى، به ترتیب، علت بودن خود را از عامل بالاتر مى‌گیرد. قلم مى نویسد، اما حرکت آن ناشى از حرکت دست است. حرکت دست به نوبهٔ خود محصول کار دستگاه عصبى است. این کار هم ناشى از اراده‌ای است که برآمده از نفس شماست. این علت‌ها را «علل طولى» مى‌گویند. در مثال پرورش گل، علت‌ها در عرض هم قرار داشتند (در یک ردیف و هر کدام مستقل از دیگری بودند)، اما در مثال نوشتن، علت‌ها در طول هم هستند (در یک ردیف و مستقل نیستند بلکه نسبت به هم در مرتبه‌های مختلف قرار دارند و علت مرتبه پایین، وابسته به علت مرتبهٔ بالایی است.)
وجود اختیار و اراده در انسان ناشی از ارادهٔ الهى و خواست خداست. به عبارت دیگر، خداوند اراده کرده است که انسان موجودى مختار و داراى اراده باشد. در فعل اختیارى، تا زمانى که ما ارادهٔ کاری را نکرده‌ایم، آن کار انجام نمى‌گیرد؛ در عین حال، وجود ما، ارادهٔ ما و عملى که از ما سر مى‌زند همگى وابسته به ارادهٔ خداوند است؛ یعنى ارادهٔ انسان در طول ارادهٔ خداست و با آن منافات ندارد.

بررسی (صفحهٔ ۶۱ کتاب درسی)

 

با اینکه قضای الهی و اختیار، هر دو، چه در موفقیت‌ها و چه در شکست‌های انسان نقش دارند، چرا برخی انسان‌ها می‌کوشند شکست‌های خود را به قضا و قدر الهی نسبت دهند؟
این یکی ازویژگی‌های روان شناختی انسان است که دوست دارد منشأ موفقیت‌ها را درونی و متعلق ب خود معرفی کند و منشأ شکست‌ها را به عوامل بیرونی نسبت دهد؛ لذا انسانی که از شکست سرخورده می‌شود، برای توجیه اشتباهات خود آنها را به قوانین خلقت و نظام قضا و قدر الهی نست داده و به نوعی ازبار این اشتباه شانه خالی می‌کند.

 

TkMax.blog.ir

 





درس 6

در درس قبل با حقیقت اختیار و رابطهٔ آن با قضا و قدر الهی آشنا شدیم و دانستیم که قانونمندیِ حاکم بر جهان خلقت، تجلی تقدیر الهی و زمینه ساز حرکت و پویایی انسان و به کارگیری اراده و اختیار اوست. در این درس می‌خواهیم به دو سؤال پاسخ دهیم:

1- قوانین و سنّت‌های الهی حاکم بر زندگی انسان کدام‌اند؟
2- آشنایی با این قوانین و سنّت‌ها چه تأثیری در برنامه ریزی ما در زندگی و پیمودن راه موفّقیت دارد؟

تدبّر در قرآن (صفحهٔ ۶۷، ۶۸ و ۶۹ کتاب درسی)

 

کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَو‌ت هرکسی طعم مرگ را می‌چشد؛
وَ نَبلوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَةً و قطعاً ما شما را با شر و خیر می‌آزماییم
وَ اِلَینا تُرجَعونَ و به سوى ما بازگردانده مى‌شوید.
اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا آیا مردم گمان کردند رها می‌شوند
اَن یَقولوا آمَنّا همین که بگویند ایمان آوردیم؛
وَ هُم لایُفتَنونَ و آزمایش نمی‌شوند؟
کُلًّا نُمِدُّ هٰؤُلاءِ وَ هٰؤُلاءِ هر یک از اینان و آنان (خواهان آخرت و دنیا) را مدد می‌رسانیم
مِن عَطاءِ رَبِّک از عطای پروردگارت
وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظورًا و عطای پروردگارت [از کسی] منع نشده است.
وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا و کسانی که در راه ما جهاد [و تلاش] کنند
لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا حتماً آنان را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم.
وَ اِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ المُحسِنینَ و در حقیقت خداوند با نیکوکاران است.
وَلا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا آنان که کافر شدند، تصور نکنند که
اَنَّما نُملی لَهُم اگر به آنان مهلت می‌دهیم،
خَیرٌ لِاَنفُسِهِم به نفع آنها است،
اِنَّما نُملی لَهُم فقط [به این خاطر] به آنان مهلت مى‌دهیم
لِیَزدادوا اِثمًا تا بر گناهان خود بیفزایند
وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ و برای آنها عذابى خوارکننده است.
وَالَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،
سَنَستَدرِجُهُم به تدریج گرفتار عذابشان خواهیم کرد،
مِن حَیثُ لایَعلَمونَ از آن راه که نمی‌دانند،
وَ اُملی لَهُم و به آنها مهلت می دهم
اِنَّ کَیدی مَتینٌ همانا تدبیر من استوار است.
مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ کسی که کار نیکی بیاورد
فَلَه‌و عَشرُ اَمثالِها ده برابر آن [پاداش] می‌گیرد
وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ و کسی که کار بدی بیاورد
فَلا یُجزىٰ اِلّا مِثلَها جز به اندازهٔ آن کیفر نمی‌شود
وَ هُم لا یُظلَمونَ و بر آنان ستم نمی‌شود.
وَ لَو اَنَّ اَهلَ القُرىٰ آمَنوا و اگر مردم شهرها ایمان آورده
وَ اتَّقَوا و تقوا پیشه می‌کردند،
لَفَتَحنا عَلَیهِم قطعاً برایشان مى‌گشودیم
بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ برکاتى از آسمان و زمین،
وَ لٰکِن کَذَّبوا فَاَخَذناهُم ولى تکذیب کردند، پس آنان را گرفتار ساختیم
بِما کانوا یَکسِبونَ به [کیفر] آنچه مرتکب می‌شدند.

با تفکر در آیات بالا، پیام‌های زیر را تکمیل کنید.
١- هر انسانی در زندگی خود همواره به وسیلهٔ امور شرّ یا با امور خیر در معرض  امتحان‌های الهی است.
سوره انبیاء / آیه ۳۵

2- هرکس ادعای ایمان کند، مورد آزمایش خاص الهی قرار می‌گیرد.
سوره عنکبوت / آیه ۲

3- رحمت واسعهٔ الهی به همهٔ افراد جامعه، چه نیکوکار و چه بدکار، اعطا می‌شود.
سوره اسراء / آیه ۲۰

4- خداوند کسانی را که در راه او قدم بردارند، به طور خاص همراهی و هدایت می‌کند.
سوره عنکبوت / آیه ۶۹

5- خداوند به کافران مهلت می‌دهد و آنان از این مهلت نفعی نمی‌برند.
سوره آل‌عمران / آیه ۱۷۸

6- برخی گناهکاران به دست خویش، خود را در معرض هلاکت قرار می‌دهند و به تدریج گرفتار عذاب می‌شوند.
سوره اعراف / آیه ۱۸۲

7- خداوند پاداش کار نیک را چند برابر و کیفر کار بد را به اندازه خودش می‌دهد و این نشانه عدل الهی است.
سوره انعام / آیه ۱۶۰

8- مطابق با قانون الهی، آینده انسان براساس رفتارهای خوب یا بد رقم می‌خورد.
سوره اعراف / آیه ۹۶

سنت‌های الهی

دانستیم که براساس تقدیر الهی، جهان خلقت قانونمند است و پدیده های آن در دایرهٔ قوانین خاصی مسیر تکاملی خود را می‌پیمایند. این قانونمندی اختصاص به پدیده‌های طبیعی ندارد و زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها را هم دربرمی‌گیرد. قرآن کریم از این قوانین با عنوان «سنت‌های الهی» یاد کرده و مردم را به شناخت آنها، به خصوص سنت‌های مربوط به زندگی انسان دعوت نموده است.

شناخت قوانین جهان خلقت از طریق علومی مانند فیزیک، شیمی و زیست شناسی سبب آشنایی ما با نشانه‌های الهی و نیز بهره گرفتن از طبیعت می‌شود. امّا شناخت قوانین حاکم بر زندگی انسان‌ها، موجب نگرش صحیح ما نسبت به تلخی‌ها و شیرینی‌ها، شکست‌ها و موفقیت‌ها، بیماری و سلامت و به طور کلی همهٔ حوادث زندگی می‌شود و دیدگاه ما را نسبت به وقایع و حوادث جهان از دیگران ممتاز می‌سازد و بالاخره این شناخت در روابطمان با خدا، با خود، با خلقت و با دیگران تأثیر بسزایی دارد.
برخی از سنت‌های الهی عبارت‌اند از:
 ١- ابتلا: ابتلا در لغت به معنای امتحان است و در اصطلاح دینی به معنای قرار دادن فرد در شرایط و موقعیتی است که صفات درونی خود را بروز دهد و درستی یا نادرستی آنچه را که ادعا کرده مشخص سازد. البته میان امتحان الهی و امتحان بشری تفاوت وجود دارد و آن این است که در امتحان بشری ما غالباً از حقیقت درون افراد بی خبر هستیم و می‌کوشیم تا از طریق امتحان کردن آنها به آگاهی لازم برسیم؛ ولی امتحان خداوندِ علیم برای آگاه شدن از درون افراد نیست، بلکه برای رشد دادن و به ظهور رساندن استعدادها و نشان دادن تمایلات درونی افراد است.
سنت ابتلا عام‌ترین و فراگیرترین قانون خداوند است که ثابت و همیشگی است و شامل همهٔ انسان‌ها در همهٔ دوران‌ها می‌شود. به عبارت دیگر، زندگی هر انسانی، چه مؤمن و چه کافر، چه فقیر و چه غنی، صحنهٔ انواع امتحان‌ها و آزمایش‌هاست. هویت و شخصیت انسان‌ها با این ابتلائات ساخته می‌شود و شناخته می‌گردد. از این رو، کوچک‌ترین حادثه‌ای که پیرامون ما رخ می‌دهد، امتحانی برای ماست تا روشن شود که ما نسبت به آن حادثه چه تصمیمی می‌گیریم و چگونه عمل می‌کنیم. عمل درست، رشد و کمال و عمل غلط، عقب ماندگی و خسران ما را به دنبال دارد.

کدام آیهٔ فعالیتِ «تدبّر در قرآن» ابتدای درس، به این سنت اشاره دارد؟ سوره عنکبوت / آیه ۲

موفقیت در هر مرحله‌ای از امتحان الهی یا ابتلا سبب ورود فرد به مرحله‌ای برتر می‌شود و او را با امتحان‌های جدیدتر روبه رو می‌کند؛ درست مانند دانش آموزی که با موفقیت در هر امتحانی وارد مرحله‌ای بالاتر از امتحانات می‌گردد تا به موفقیت نهایی برسد. به طور مثال، اگر انسان ایمان به خداوند و بندگی او را اعلام کند، بنا به سنت ابتلا، وارد امتحان‌ها و آزمایش‌های خاص آن می‌شود و به میزانی که در آزمون‌های اوّلیه سربلند بیرون آید، قدم در آزمون‌های بعد می‌گذارد و برای کسب کمالات برتر آماده می‌شود.

امام صادق درباره رابطه مراتب ایمان و مراتب امتحان می‌فرماید:
اِنَّمَا المُؤمِنُ به راستی که مؤمن
بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ به منزلهٔ کفهٔ ترازوست
ٰکُلَّما زیدَ فی ایمانِه هر اندازه ایمانش افزوده شود،
ٰزیدَ فی بَلائِه امتحانش نیز سنگین‌تر می‌شود.
ممکن است بپرسید: خداوند با چه چیزی ما را امتحان می‌کند؟ پاسخ این است که او با هر امر خیر یا شری ما را می‌آزماید؛ بیماری یا سلامت، فقر یا ثروت، از دست دادن پدر و مادر یا داشتن پدر و مادر، بارش باران یا وقوع خشک سالی و به طور کلی هر حادثهٔ شیرین یا تلخ، مواد امتحانی ما به حساب می‌آیند و نحوهٔ مواجههٔ ما با آنها پیروزی یا شکست ما را رقم می‌زند و مهیای امتحانی دیگر می‌سازد.

کدام آیهٔ فعالیت «تدبر در قرآن» ابتدای درس، به این نکته اشاره دارد؟ سورهٔ انبیاء / آیهٔ ۳۵

تفکر در متن (صفحهٔ ۷۱ کتاب درسی)

 

در رفتار و عملکرد کسی که مصیبت و گرفتاری را امتحان الهی می‌داند، با کسی که آن را یک پیشامد طبیعی می‌شمارد، چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟
1- گروه اوّل دچار یأس و ناامیدی نمی‌شوند، در حالی که گروه دوم دچار سردرگمی و یأس می‌شوند.
2- گروه اول برای موفق شدن در این امتحان الهی تلاش می‌کنند. امّا گروه دوم هنگام برخورد کردن با مشکلاتی انگیزهٔ خود را از دست می‌دهند و امیدی به حل مشکل ندارند.
3- گروه اول آیندهٔ درخشانی را در پیش روی خود می‌بینند اما گروه دوم امیدی به آینده ندارند. و به گمانشان سرنوشت آنان همواره با مشکلات و سختی‌ها نوشته شده است.

 

٢- امداد عام الهی: سنت دیگر، سنت امداد الهی است. وقتی انبیا مردم را به دین الهی فرامی‌خوانند مردم در برابر این دعوت دو دسته می‌شوند: دسته‌ای به ندای حقیقت پاسخ مثبت می‌دهند و هدایت الهی را می‌پذیرند و دسته‌ای لجاجت ورزیده و در مقابل حق می‌ایستند. خداوند، سنت و قانون خود را بر این قرار داده که هر کس، هر کدام از این دو راه را برگزیند، بتواند از همین امکاناتی که خدا در اختیارش قرار داده (مانند قدرت اراده، توان جسمی و فکری، امکانات موجود در جهان خلقت و…) استفاده کند تا در همان مسیری که انتخاب کرده است به پیش رود و باطن خود را آشکار کند. درواقع خداوند امکانات و لوازم رسیدن به خواسته‌ها و هدف‌های هر دو گروه را فراهم کرده است، حال، کسی که راه حق را برمی‌گزیند لوازم و امکانات رسیدن به حق را می‌یابد و مراتب کمال را می‌پیماید و کسی که فقط دنیا را انتخاب کرده و برای آن تلاش می‌کند همان را به دست می‌آورد. البته اینان عواقب زیانبار تصمیم غلط خود را در آخرت مشاهده خواهند کرد. بنابراین روی آوردن دنیا و لذت‌های دنیوی به برخی انسان‌های گناهکار نشانهٔ لطف خداوند به آنان نیست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
کسانی که زندگی دنیا و تجملات آن را بخواهند، حاصل کارهایشان را در همین دنیا به آنان می‌دهیم و کم و کاستی نخواهند دید. اما اینان در آخرت جز آتش دوزخ ندارند و هر چه در دنیا کرده‌اند بر باد رفته و آنچه را که انجام می‌دهند، باطل است.

کدام آیهٔ فعالیت «تدبر در قرآن» ابتدای درس به این سنّت اشاره دارد؟ سورهٔ انبیاء / آیهٔ ۳۵

٣- امداد خاص (توفیق الهی): در اصطلاح دینی، توفیق به معنای آسان نمودن است؛ یعنی همراه با سعى و تلاشى که انسان از خود نشان مى‌دهد، خداوند نىز شراىط و اسباب را چنان فراهم مى‌سازد که وی بتواند آسان‌تر به مقصد برسد. این امداد خاص خداوند که سنّت «توفیق الهی» نام دارد، شامل حال کسانی می‌شود که با نیّت پاک، قدم در راه حق می‌گذارند و سعادت اخروی و رضایت پروردگار را هدف خود قرار می‌دهند.
یکى از جلوه‌هاى این توفیق، نصرت و هدایت الهى به دنبال تلاش و مجاهدت است. خداوند، انسان تلاشگر و مجاهد را حمایت مى‌کند، دست او را مى‌گیرد و با پشتیبانى خود به پیش مى‌برد.

کدام آیهٔ فعالیت «تدبّر در قرآن» ابتدای درس، به این نکته اشاره دارد؟ سورهٔ عنکبوت / آیهٔ ۶۹

از جلوه‌های دیگر توفیق الهی، ایجاد زمینهٔ مناسب برای رشد و تعالی شخص مؤمن می‌باشد مانند یافتن دوست خوب، شرکت در یک جلسهٔ قرآنی و خواندن یک کتاب تأثیر گذار و هدایتگر.

در کسب توفیق الهی، عوامل درونی مانند داشتن روحیهٔ حق پذیری، هم نقشی تعیین کننده دارد. برای مثال، دو نفر با هم آیاتی از قرآن را از رسول اکرم می‌شنیدند، امّا این آیات ایمان یکی را تقویت می‌کرد ولی بر لجاجت و کفر دیگری می‌افزود؛ و مثال دیگر: دو نفر با هم از کنار مسجدی می‌گذرند و صدای اذان را می‌شنوند، یکی به مسجد می‌رود تا نماز اول وقت خود را بخواند و دیگری بدون توجه از کنار مسجد می‌گذرد.

۴- سبقت رحمت بر غضب: از آنجا که خداوند به بندگان خود محبت دارد، با همهٔ آنان، چه نیکوکار و چه گناهکار، به لطف و مهربانی رفتار می‌کند. او به بندگان خود اعلام می‌کند که:
پروردگار شما، رحمت را بر خود واجب کرده است.
یعنی حتی آنجا که خداوند بر کسی سخت می‌گیرد، باز هم از دریچه لطف و رحمت است؛ مانند مادری که بر فرزندش سخت می‌گیرد و یا در مواردی او را تنبیه می‌کند تا او را از اشتباه باز دارد و به هیچ وجه قصد انتقام گیری از فرزند خود را ندارد. از همین جهت است که راه بازگشت گناهکار به خدا همیشه باز است.
آمرزش گناهان با توبه، آمرزش برخی گناهان با انجام کار نیک، حفظ آبروی بندگان گناهکار، پذیرش عبادت اندک و رضایت سریع از کسی که طلب آمرزش کرده، نمونه‌هایی از سبقت رحمت خدا بر غضب او است.

یکی از موارد سبقت رحمت بر غضب خدا آن است که وقتی انسان کار نیکی انجام می‌دهد، خداوند به فرشته‌اش فرمان می‌دهد که فوراً آن را ثبت نماید، امّا وقتی گناهی مرتکب می‌شود از فرشتهٔ خود می‌‌خواهد صبر کند تا بنده‌اش توبه کند و جبران نماید؛ و در صورتی که بنده توبه نکرد آن گناه را ثبت نماید. همچنین خداوند عمل نیک را چند برابر پاداش و کار بد را فقط به اندازهٔ خودش جزا می‌دهد.

کدام آیهٔ فعالیت «تدبر در قرآن» ابتدای درس، به این سنّت اشاره دارد؟ سورهٔ آل عمران / آیهٔ ۱۷۸

5- املاء و استدراج: خداوند برای انسانی که به دام گناه می‌افتد، شرایطی را فراهم می‌کند که بتواند توبه کند و از گناه دوری نماید؛ حتی اگر بارها گناه کرد و توبه نمود، باز هم خداوند از گناه او می‌گذرد. اما اگر کسانی چنان در گناه و باطل پیش روند که از کار خود خرسند باشند و با حق دشمنى و لجاجت ورزند، خداوند به آنها فرصتی می‌دهد و بر امکانات و نعمت‌های آنان می‌افزاید و آنها این فرصت‌ها و نعمت‌ها را وسیلهٔ غوطه ور شدن در گناهان قرار می‌دهند، به طوری که اگر در ابتدا، اندک امیدی وجود داشت که نور حق در دلشان بتابد، به تدریج چنین امیدی بر باد رفته و به شقاوت ابدى گرفتار می‌شوند. درحقیقت، مهلت‌ها و نعمت‌ها، با اختیار و ارادهٔ خودشان به صورت بلای الهی جلوه گر شده و باعث می‌شود که بار گناهان آنان هر روز سنگین و سنگین‌تر شود و به تدریج به سوی هلاکت ابدی نزدیک‌تر شوند. اىن سنت که از جمله سنت‌هاى حاکم بر زندگى معاندان و غرق شدگان در گناه است، سنت «املاء و استدراج» نام دارد.

کدام آیهٔ فعالیت «تدبّر در قرآن» ابتدای درس، به این سنّت اشاره دارد؟ سورهٔ اعراف / آیهٔ ۱۸۲ / ۱۸۳

قرارگرفتن در دایرهٔ سنت املاء و استدراج نتیجه عمل خود انسان‌هاست. بنابراین باید بکوشیم که در دایره این سنت‌ها قرار نگیریم تا به هلاکت ابدی گرفتار نشویم.
امام صادق (ع) می‌فرماید: «هنگامی که خداوند خیر بنده‌اش را بخواهد، اگر بنده گناهی مرتکب شود او را گوشمالی می‌دهد تا به یاد توبه بیفتد و هنگامی که شر بنده‌اش [بنده‌ای که غرق گناه شده است] را بخواهد، بعد از انجام گناه نعمتی به او می‌بخشد تا استغفار را فراموش کند و به راه خود ادامه دهد. این همان است که خداوند فرموده: سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمونَ»
امیر المؤمنین (ع) می‌فرماید: «چه بسا احسان پیاپی خدا، کسی را گرفتار کند و پرده پوشی خدا او را مغرور سازد و با ستایش مردم فریفته و شیفتهٔ خود گردد و خدا هیچ کس را همانند کسی که به او مهلت داده، امتحان و آزمایش نکرده است.»

پیام آیات (صفحهٔ ۷۵ کتاب درسی)

 

2- با توجه به آیات 182 و 183 سورهٔ اعراف تحلیل کنید که در چه صورتی وفور نعمت نشانه سنت استدراج است؟
در صورتی که فرد مشاهده کند با وجود گناه و معصیت فراوان، غرق در نعمت‌ها می‌شود، باید بداند که گرفتار سنت استدراج شده است.

 

6- تأثیر اعمال انسان در زندگی او: رهنمودهای قرآن کریم و پیشوایان دین بیانگر آن است که آیندهٔ زندگی هر فرد و اتفاقاتی که برای او رخ می‌دهد، در موارد بسیاری تحت تأثیر رفتارهای گذشته او، اعم از رفتارهای خوب و بد است.
به طور مثال، امام صادق (ع) می‌فرماید:
مَن یَموتُ بِالذُّنوبِ کسانی که به واسطهٔ گناه می‌میرند
اَکثَرُ مِمَّن یَموتُ بِالآجالِ از کسانی که به واسطهٔ سرآمد عمرشان می‌میرند، بیشترند.
وَ مَن یَعیشُ بِالاِحسانِ و کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی دراز دارند،
اَکثَرُ مِمَّن یَعیشُ بِالاَعمارِ از کسانی که به عمر اصلی زندگی می‌کنند، بیشترند.
همچنین در تعالیم دینی آمده است که صلهٔ رحم و محبت به خویشان و دادن صدقه، عمر را افزایش می‌دهد و قطع رحم و بی‌محبتی به خویشان عمر را کاهش می‌دهد. احسان به والدین، امانت داری، لقمهٔ حلال، آب دادن به درخت تشنه یا سیراب کردن حیوانات و نیز بر طرف کردن اندوه و غصهٔ دیگران زندگی را بهبود می‌بخشد. ظلم به دیگران و افزایش گناه، اعم از فردی و اجتماعی، آثار زیان باری از جمله نزول بلا و عدم استجابت دعا را به دنبال دارد، همان طور که تقوا و ایمان واقعی به خداوند سبب نزول برکات الهی می‌گردد.

کدام آیهٔ فعالیت «تدبّر در قرآن» ابتدای درس، به این سنّت اشاره دارد؟ سورهٔ اعراف / آیهٔ ۹۶

برنامه ریزی (صفحهٔ ۷۶ کتاب درسی)

 

اکنون که با برخی از مهم‌ترین سنت‌های خداوند آشنا شدیم، لازم است برای حرکت درست در بستر این سنت‌ها و بهره مندی مطلوب از آنها به سؤال‌های زیر پاسخ دهیم و مطابق با پاسخ‌های خود برنامه ریزی کنیم.
١- برای اینکه از سنت امتحان و ابتلا موفق بیرون آییم چه اقداماتی باید انجام دهیم؟
مشکلات و سختی‌های زندگی را امتحان الهی بدانیم و برای موفقیت در آنها تلاش کنیم.
هنگام ابتلا به سختی‌ها و مشکلات دچار یأس و ناامیدی نشویم، و با انگیزه و تلاش برای موفقیت در این امتحان تلاش کنیم.
در شرایط سخت به خدا تکیه کنیم و یاد او غافل نشویم.

٢- برای اینکه از توفیق الهی بهره‌مند شویم چه برنامه‌هایی را پیشنهاد می‌دهید؟
۱- با مطالعه و تحقیق سعی کنیم راه حق را از باطل تشخیص بدهیم.
۲- پس از حصول شناخت تفاوت بین حق و باطل، خو را در جبههٔ حق قرار داده و از باطل دوری گزینیم.
۳- سعی کنیم در زندگی پاسدار حق باشم و هرگز از مسیر حق فاصله نگیریم.

 

تهیه کننده: احمدرضا مرادی

TkMax.blog.ir

نظرات (۰)

نظر اول مال شماست!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی